عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

تمام وجودمی

 

  

تمام وجودمی

 

دلتنگی های من

بی قراری های دل من

تویی تمام هستی من

بسته است وجودت به زندگی من

حال و هوای عجیب من ،

من یک عاشقم ، این است جرم سنگین من!

قصه ی زندگی ام ، گذشته های پر از غمم ،

بی خیال آنها ، از امروز است روز نفس کشیدنم!

نفس کشیدنم با تو ، همیشه گفته ام که وجودم برای تو

لبخند روی لبانم به شرط بودن تو ،

دیوانه میکند مرا آن چشمهای زیبای تو...

اشکهای من

تو دور از منی و من در بستر غم

حرفی بزن به من

اسم مرا صدا کن عشق من

صدا کن اسمم را ، که این رازیست برای آرامش دل من

میترسم از فردایی که نیستی در کنار من

دست خودم نیست ، این کابوسی است که می آید به خواب هر شب من

بگذریم ، میرویم به سراغ درد دلهای هم

گفته بودی که مرا دوست داری عزیز من

گفته بودی که تنها مرا میخواهی عشق من

گفته بودم تو باش تا من نیز بمانم ،

 نمیخواهم همچنان از غصه گذشته ی تلخم بنالم

نمیخواهم از ترس عاشق شدن تنها بمانم،

یا اینکه هنوز به انتظار به حقیقت پیوستن قصه عشق بمانم

من که چشمهایم را بسته ام ،  تنها تو را میبینم

اینبار هم حرف دلم را گوش میکنم و

عاشقانه با تو در کنار ساحل عشق مینشینم!

دلتنگی های من ،

بی قراری های دل من ،

تویی تمام وجود من ،

خودت را رها کن در آغوش من... 


به عشق بودنت...

 


   

به عشق بودنت...


به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم

به عشق شبهایی که صدایت را میشنوم عاشق سکوت و تاریکی ام

فدای دلتنگی هایت ، اشکهای گونه هایت

عشق من دوستت دارم ، بی نهایت...

نگاه مهربانت ، نمیدانم دیگر چه بنویسم در وصف چشمهای زیبایت.

چه بنویسم در وصف تو ، تویی که برتر از احساس منی

تویی که زیباتر از تمام کلمات عاشقانه ای

به عشق بودنت ، زندگی را با تمام تلخی هایش دوست دارم

لحظه به لحظه با تو ، تک تک ثانیه ها را دوست دارم

چند صباحیست از عشق می نویسم برای دلها

عزیزم از عشق نوشتن را، به عشق بودنت دوست دارم

چه بنویسم در وصف روی ماهت ،  

لحظه ای سکوت میکنم به احترام لبخند مهربانت

به عشق بودنت ، عاشق از عشق نوشتنم ،

روزها می آید و می رود ، من عاشق این دنیای عاشقانه ام

من که کسی نبودم، 

اما آنقدر در وصف تو نوشتم  که اینک یک شاعر پرآوازه ام...

تو در قلب منی ، من در قلب تو ،

به عشق این احساس، عاشق بودن را دوست دارم.

لحظه ی آمدنت

از حال میروم هنگام دیدنت

مست چشمهای توام

تو را به آن که میپرستی قسم، مرا تنها نگذار که بدجور گرفتار دل توام

احساسات عاشقانه ی من در وصف تو

اینهمه زیبایی در اطرافم ، گلستان پر از گل در کنارم، اما ...

اما چشمانم ساعتهاست که خیره به چشمان تو است...

به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم ،  

به عشق بودنت با تو بودن را دوست دارم

به عشق بودنت فریاد زدن را دوست دارم

میخواهم فریاد بزنم که تا دنیا دنیاست و

آسمان بالای سر ماست ،  

به عشق تو زندگی کردن را دوست دارم.  


یادش بخیر

     

یادش بخیر

یادش بخیر زمانی که عشق بود و عاشقی!

مجنون جان میداد برای لیلی

یادش بخیر زمانی که وفا بود و صداقت

دلتنگی و انتظار نیز که جای خودش بود ، بماند...

یادش بخیر آن زمان که عاشق فکر و ذکرش پیش معشوقش بود

نگاهش به سوی کسی دیگر نبود و دلش مال کسی بود

یادش بخیر زمانی که عشق بوی خیانت نمیداد

دل عاشق جز معشوقش به هیچ دل دیگری راه نمیداد

یادش بخیر آن زمان معرفتی بود ، بودن عاشق در گرو بودن معشوقش بود

یادش بخیر زمانی بود عاشق شدن یک بار بود

عشق ورزیدن و محبت کردن همیشگی بود

گذشت لحظه ای که قصه ی عشق ، حقیقت زندگی بود

حرفهای عاشق به معشوقش باور کردنی بود

یادش بخیر زمانی که کلام مقدس عشق در قلب عاشقان حک شده بود. 


مرا فراموش کن

  

مرا فراموش کن

برو که تو لایق قلب پاکم نیستی

تو برایم یک عشق واقعی نیستی

برایم همیشگی نیستی ، ماندنی نیستی

برو که دیگر دوستت ندارم ،

راستش را بخواهی دلم را به تنهایی هدیه داده ام

برو که دیگر برایم عزیزترین نیستی ،

قلب من بازیچه دست تو بود ، تو برایم هیچکس نیستی!

دیگر به وجودت هیچ نیازی ندارم ،

عشق را مقدستر از آن میدانم که تو را معشوق خودم بدانم

التماس نکن که جنس قلبم از سنگ شده ،

دلم برای آرامش و تنهایی تنگ شده.

برو که ارزش من بالاتر از تو است ،

تمام غصه های دلم از عذاب لحظه های با تو بودن است

فراموشم کن که من رفتنی هستم ،

در گوشه تنها و خلوت دلم ماندنی هستم

با من نمان که دیگر هیچ احساسی ندارم به تو ،

التماس نکن که دیگر هیچ علاقه ای ندارم به تو

برو که تو لایق قلب پاکم نیستی ، برو که تو برایم هیچکس نیستی  



طلوع بهار

یا مُقَلِّب القلوبِ وَالاَبصار

یا مُدَبِّر َاللَّیلِ و النَّهار 

یا مُحَوِّلَ الحَولِ وَالاَحوال

حَوِّل حالَنا الی اَحسَنِ الحال   

    

نوروز سال 1389 را به همه شما عزیزان و  

خانواده محترمتان تبریک عرض می نمایم 

امیدوارم که سال خوب و خوشی را داشته باشید 

       

  

طلوع بهار 

در آغاز بهاری دوباره ، حال و هوای دلم نیز با تو مثل بهاره

قلبم جز احساس عشق به تو ، هیچ احساسی در وجودش نداره

طلوع میکند بهاری دیگر در فصلهای بهاری زندگی

من که تمام لحظه هایم با تو بهاریست ،

امسال هم مثل سالهای دیگر با تو بودن ،  

سالی پر از عشق و عاشقیست.

میشکفد غنچه ای دیگر از جنس محبت و عشق در باغ زندگی مان

طلوع میکند لحظه های عاشقانه در میان لحظه های زیبایمان

امسال نیز مثل سالهای دیگر با یاد تو آغاز میکنم بهار عشق را

به عشقت آغاز میکنم سالی سرشار از عشق و محبت را

تو که دلت همیشه بهاریست

عشقت مثل رودی آرام در قلبم جاریست

رودی که همیشه پر آب است ، قلب تو مثل آب پاک و زلال است

همیشه سبز بمان ای مظهر زیبایی ها

تبریک میگویم به تو، فرا رسیدن بهار عشق را