عشق کجا بود
عشق کجا بود، فراموشت میکنم
دوست داشتنت یک خواب بود ،
برای همیشه ترکت میکنم
همیشه وفادار ماندن خیال است
تو نیز فراموشم کن که بازگشت من محال است
اشکهای من نا تمام است
چهره ی تنهایی برایم آشنا هست
هر چه باشد تنهایی با وفا است
گرچه سرد است ، اما معرفتش بی پایان است
عشق کجا بود ، خاموشت میکنم
دوست داشتنت یک خواب بود
برای همیشه فراموشت میکنم
دیگر حرفهایت تکراری شده ،
میدانم این روزها کارت گریه و زاری شده
بارها تو را بخشیدم ، اینبار دیگر رفتنم قطعی شده
قلب من جدا از قلب تو
دیگر هیچ احساسی ندارم به تو
دوست داشتن کجا بود، عشق در قصه ها بود
اینها همه خواب و خیال بود
اگر عشق بود
اینک قلب من تنها نبود
دلم در بستر غمها نبود
دل تو بی وفا نبود، اشکهای من آشنا نبود
عشق کجا بود ، فراموشت میکنم
دوست داشتنت خواب و خیال بود
برای همیشه رهایت میکنم.
در آرزوی دیدنت
روزهای تنهایی گذشت
قایق دلم در ساحل قلبت به گل نشست
من عاشقت شدم ، تو گرفتارم
به وجودت در زندگی ام می بالم
تو هستی و همیشه حال و هوایم بهاریست
اینجا ، همینجا که نشسته ام، اینک جای تو خالیست
یک لحظه ، هر لحظه به یادت
در آرزوی نشستن در کنارت
همین رویا تنها آرزویم شد
با همین آرزو دلم برایت تنگ شد
دلتنگی عادت دلم شده
کویر دلم با آمدنت، دریا شده
همیشه و همه جا تو را در قلبم حس میکنم
هر جا که باشم نامت را زیر لب زمزمه میکنم
تا آرام شود دلم با تکرار اسم تو
هنوز هم، تنها این مرا خوشحال میکند :(دیدن تو)
تو را که میبینم ، در کنار تو که مینشینم
دستانت را که میگیرم ،
دلم میخواهد همانجا در کنارت ، برایت بمیرم
این تنها احساسیست که میتوانم به تو ابراز کنم ،
اینکه تو را ببینم و قلبم را فدایت کنم
در آغوش عشق
من و تو در کنار هم
تو در آغوش منی و من غرق در احساساتم
سکوت سهم این لحظه عاشقانه
در قلبم فریاد میزنم عشق من دوستت دارم صادقانه
هنوز چشمانم خیره به چشمان تو است
دیدن چشمهای زیبایت آرامش من در این لحظه ی عاشقانه است
هنوز هم سکوت...
با دیدنت شده ام مات و مبهوت...
دستانت را میفشارم
تو مرا میبوسی و من تو را در آغوش خودم میفشارم
گرمای آغوش تو
سر میگذارم بر روی شانه های تو
سکوت را با صدای ترانه اشکهایم میشکنم
تو گوش میکنی و با من همترانه میشوی
تو اشکهای مرا پاک میکنی و من اشکهای تو را
میبوسم گونه ی مهربان تو را
نمیخواهم این لحظه بگذرد ای خدا
کاش میشد در کنار هم باشیم ، تا آخر دنیا
گفتی که کاش میشد همیشه مال هم باشیم
نمیخواهم روزی بیاید که جدا از هم باشیم
گفتم عشق ما بی پایان است
قلبم تا همیشه گرفتار قلب عاشق تو است
حالا که گرفتار است ، به درد عشق دچار است ،
حالا که بی تو زندگی برایش بی معنا است
لحظه هایش بی تو همیشه گریان است
پس مطمئن باش لحظه ای نیز نمیتوانم بی تو باشم
من عاشق توام نمیتوانم لحظه ای جدا از تو باشم
میفشاریم دستانمان را در دستان هم
آرام میگریم در آغوش هم
رویای عشق من
دیدنت در خواب نیز برایم شیرین است
دیدنت در رویاها برایم دلنشین است
تو در رویاهای منی
تو شبها در آسمان تاریک دلم ، ماه منی
دیدنت در خواب آغاز یک روز زیباست
به عشقت میگذارنم روزها و شبها را
تا بیاید لحظه ای که شب و روز در کنارت باشم
تو خوابی و من در آغوشت باشم
تو از خواب بیدار میشوی و من نظاره گر آن روی ماهت باشم
تمام رویاها و تمام لحظه های زندگی ام پر شده از رازهای شیرین عشق تو
این راز آغازیست برای دلتنگی ات ،
آوازیست برای تو را خواندن ، پروازیست برای به سوی تو آمدن
تا بیاید لحظه ای که تو را از دور دستها ببینم و
از شوق در آغوش کشیدنت بالهایم را با عشق به پرواز درآورم
آنقدر بال بزنم تا لحظه ها را از دست ندهم
تو بر روی ابرها نشسته ای و من در لا به لای ابرها چهره درخشانت را میبینم
ابرها را کنار میزنم و به سوی تو می آیم
این لحظه چقدر زیباست!
دیدنت در خواب نیز برایم شیرین است
دیدنت در رویاها برایم دلنشین است
عشق من به تو یک عشق آتشین است
میسوزم در آتش عشقت و خاکستر میشوم تا باور کنی چقدر دوستت دارم ....
خیال باطل
صدایت هنوز در گوشم است
تکرار حرفهای عاشقانه ات در قلبم، عذاب هر روزم است
اینکه دلی میشکند و اشکی میریزد عادت لحظه های عاشقانه است
کاری نمیتوان کرد ، حرفی نمیتوان زد ، مقصر دل من است
همیشه میگفتم اینبار دیگر اشتباه اول و آخر من است .
ولی افسوس که این اشتباه پی در پی من بود
فکر میکردم اینبار دیگر تو با بقیه فرق داری ، این خیال باطل من بود
تمام دلخوشی من ، یک جمله صداقت از میان تمام حرفهای دروغت بود!
طلوع فردا ، امیدی دوباره در قلبم بود ،
طلوعی ندیدم ، غروب عشق تصویر سیاه زندگی ام بود.
نه عشق اولت بودم ، نه عشق آخرت
من تنها کسی نبودم که در قلبت بودم
هنوز اسیر دل بی وفای توام
هنوز خیره به چشمهای خمار توام
دلم ، بدجور درگیر دل سیاه تو است
با اینکه بی وفایی دیده ام ،اما هنوز عاشق توام
به خدا این رسمش نیست ، مرا باور کن که محتاج عشق پاک توام
دل به دریا زدم که فراموشت کنم ،
هنوز عشق نمرده است که مثل شمع خاموشت کنم،
هنوز هم میخواهم مثل پروانه در راه این عشق بسوزم...