عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

با من باش

 

با من باش

 

اینک که تو در کنارم نیستی درد دلم را به چه کسی بگویم؟

 

دلم در حسرت دیدار با تو است ، دیداری که شاید دلم دوباره امیدوار به زندگی شود.....

 

تو ای تمام هستی ام بدان که دیدن تو برایم تبدیل به یک خواب و رویا شده است....

 

شاید دوباره و یا شاید هرگز!

 

به امید دیدن دوباره تو به انتظار نشسته ام و دلم را به فردای با هم بودنمان

 

 خوش کرده ام..... اگر زنده ام به امید رسیدن به تو زنده ام...

 

ای هوای زنده بودنم شعار است که میگویم ستاره ها را از آسمان برایت میچینم

 

 و یا خورشید را با شبهایت آشتی میدهم ، شعار است که میگویم به اندازه یک دریا

 

برای تو اشک ریختم اما این که میگویم بدون تو حتی یک لحظه هم نمیتوانم

 

 زندگی کنم شعار نیست!

 

یک حقیقت تلخ است که شاید باور کردنش برای آنان که طعم عشق را نچشیده اند

 

سخت و دشوار باشد . اما من یک دیوانه ام ، من همانی هستم که دل به دریا زده ام

 

، دل به دریایی که یا در آن غرق میشوم یا با تو به ساحل خوشبختی ها میرسم....

 

حالا که با تو در این دریایی که هر لحظه ممکن است طوفانی شود همسفر شده ام

 

 بیا تو برای من قایقی شو و من برای تو یک مجنون!

 

به من محبت برسان که دلم مثل یک کویر شده است که در حسرت یک قطره باران است....

 

وقتی تو نیستی انگار من نیز نیستم ، تو که باشی من هستم

 

و تو هستی و یک دنیا خوشبختی!

 

دل من یک دل کهنه است ، دلی که بارها زیر پاهای بی وفایان له شده

 

شکسته شده و بی احساس شده است اما از لحظه اینکه تو را دید دوباره

 

 یک دل عاشق و پر امید شد ، پس کاری نکن دوباره این دلم شکسته شود

 

 که اگر اینبار شکست دیگر هیچ امیدی به آن نیست!

 

با تو زنده ام ، بی تو میمیرم ،  دور از تو پریشانم ، در کنار تو شادابم!

 

پس ای عزیز راه دورم با من باش ، و تا ابد دوستم داشته باش.

 


کاش میدانستی!

 

 

کاش میدانستی!

 

 

نمیدانی که چقدر دلتنگ تو هستم عزیزم...

 

کاش در کنارم بودی... کاش بودی تا دستان سردم با گرفتن

 

 دستان گرمت ، گرم گرم میشد ...

 

کاش بودی و با وجود پر مهرت به من محبت و عشق میرساندی...

 

عزیزم نمیدانی که بدجور دلم برای تو تنگ است....

 

اینک که از دلتنگی مینویسم چشمانم خیس خیس است....

 

مینویسم تا بخوانی و بیشتر درک کنی که چقدر دلم برایت تنگ است...

 

مینویسم که بگویم دیگر از این انتظار تلخ خسته و دلسرد شده ام...

 

اگر میدانستی که دستهای سردم حتی طاقت نوشتن یک کلام از دوری و انتظار

 

 را هم ندارند با چشمهای گریان متنهای مرا میخواندی ....

 

اگر میدانستی شب ها خوابی ندارم و روزها از دلتنگی دیگر نایی ندارم شبها از فکر من

 

 خواب نداشتی و روزها نیز با دلتنگی لحظه هایت را میگذراندی....

 

نمیدانی که چقدر تو را دوست میدارم و دیوانه وار عاشق تو هستم عزیزم....

 

اگر میدانستی هوای این دل بی طاقت مرا نیز داشتی و نمیگذاشتی

 

یک لحظه هم دلتنگ تو شود..... اگر میدانستی بیشتر مرا درک میکردی

 

 و بیشتر از همیشه مرا دوست میداشتی.....

 

اما نمیدانی ، نمیدانی که دیگر صبر و طاقتم به پایان رسیده ، نمیدانی که

 

 آن همه احساسات عاشقانه در وجودم همه در حال سوختن است....

 

کاش میدانستی و ای کاش قدر مرا میدانستی.....! افسوس که نمیدانی !

 

دیگر بس که از بی وفاییهایت نوشته ام خسته شدم ، و انگار هر چه از این

 

دل شکسته و دلتنگم بنویسم سودی ندارد....

 

چون تو آن کسی نیستی که بخوانی و درک کنی و به من امید و دلگرمی بدهی...

 

تو میخوانی ، اما درد دل مرا نمیفهمی ...

 

کاش میدانستی که این زندگی و این دنیا بدون تو عذاب است 

 

 و ای کاش و کاش و کاش میدانستی بدون تو حتی یک لحظه هم

 

 زندگی به کام من شیرین نخواهد بود.!

 


هنوز هم برایم عزیزی

 

 

با وجود این همه بی وفایی

 

هنوز هم برایم عزیزی

 

با اینکه این دل بی طاقت و عاشق را شکستی اما هنوز هم برای من عزیزی

 

تو بگو فراموشت کنم ، من نیز به دلم میگویم تو را فراموش کند 

 

 اما دل من هیچگاه فراموشت نخواهد کرد عزیزم....

 

با اینکه این چشمهای بی گناهم را خیس کردی اما هنوز هم

 

 در قلب من هستی ای نازنینم...

 

تو هرچه امید و آرزو در دلم داشتم را سوزاندی اما هنوز هم امیدوارم

 

 چون تو را دارم ای زندگی من.....

 

هنوز هم برای من بهترینی و هنوز به داشتن چنین عشقی مانند تو افتخار میکنم....

 

تو قلب مرا به من بازگرداندی ، اما قلب تو همچنان برای من است ...

 

تو به من گفتی فراموشت کنم ، گفتی که دیگر از من خسته و سرد شده ای

 

اما هنوز باور ندارم و همه حرفهایت را به حساب خستگی زندگی میگذارم....

 

تو هنوز با اینکه مرا اینهمه با حرفهایت شکنجه میدهی برایم عزیزی.....

 

دوستت دارم بیشتر از همیشه و همه کس!

 

تو بگو لعنت به من و عشق من ، اما من میگویم فدای آن قلب مهربانت

 

و آفرین به  این صداقت و پاکی ات....

 

برای من عزیزی ای آنکه با همه بی وفایی ها و بی محبتی هایت 

 

 هنوز هم در قلب من جای داری ....

 

آری با وجود تمام بی وفاهیهایت بیشتر از همیشه :::::

 

دوستت دارم عزیزم