ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
صدام که میکرد میگفتم جانم ،
وقتی نگام میکرد ، هیچی نمیگفتم
میذاشتم خوب نگام کنه ، چشماش عجیب حالمو عوض میکرد
چه رنگی داشت ، چه برقی داشت...
دستامو که میگرفت، تنم می لرزید ، بغلم که میکرد از حال میرفتم
کلا منو دیوونه میکرد با کاراش ، منو از این رو به اون رو میکرد
نفسم بند می اومد ، باز بهم نفس میداد، میخواسم حرف بزنم ، کاری میکرد زبونم بند بیاد
گفت چشماتو ببند ، میخوام برات قصه بگم
تا چشمم گذاشتم روی هم دیدم رفته ، دیگه نیستش ......
چه قصه کوتاهی بود....