آرام می بارد، بی صدا مینشیند ، با خود سکوت را به همراه می آورد
بی صدا و آرام رنگ دنیا را سفید میکند
کاش همیشه روزهایم برفی باشد ، تا دیگر نبینم سیاهی های این زندگی را
تا ببینم همه چیز به رنگ سفید است ، آرامش من در همین است
کاش همیشه روزهایم برفی باشد ، تا وقتی قدم میزنم
زیر پاهایم نرمی زمین را حس کنم
حس کنم سبک شده ام ، انگار که در حال پروازم
کاش همیشه روزهایم برفی باشد
تا نبینم سیاهی ها را ، نبینم بی وفایی ها را...
کاش همیشه روزهایم برفی باشد تا به جای آدمهای بی وفا
آدم برفی ها را ببینم چون که دلهایشان پاک است
مثل ما از جنس خاک نیستند ، بی مرام نیستند
قلبشان یکرنگ به رنگ سفید است ، مثل ما آدمها هزار رنگ نیستند
کاش همیشه روزهایم برفی باشد ، تا برف ها بپوشانند درختان را
تا نبینم دیگر شاخه های خشکیده را، من که تحمل ندارم ببینم گل های پژمرده را
آرام می بارد ، بی صدا مینشیند ، همه ی زشتی ها را در زیر خود پنهان میکند
تا دنیا رنگ تازه ای را به خود بگیرد
تا حس کنم دنیای دیگری است ، اینجا جای دیگریست
کاش همیشه روزهایم برفی باشد ، تا در دلم تنها حرفی باشد
که در سکوت بارش آرام برف در کوچه باغها قدم بزنم و زمزمه کنم کلام آرامش را
تا از همه چیز و همه کس دور باشم ، تنها خودم باشم و سکوت و سکوت
کاش همیشه روزهایم برفی باشد ، کاش همیشه همنشین من یک آدم برفی باشد
با اینکه خیلی سرد است مثل یخ ، اما دلش گرم گرم است
بر عکس ما آدمها که تنمان داغ است و دلهایمان سرد.....
باز هم مثل همیشه که تنها میشوم … دیوار اتاق پناهم میدهد … بی پناه که باشی قدر دیوارها را میدانی !
گریه کار کمی ست
برای توصیف رفتنت،
دارم به رفتار پرشکوهی
شبیه مرگ
فکر می کنم...
سلام .خوبی ؟
بسیار زیبا هست . ممنون از دعوتت .
امیدوارم بهت خوش بگذره این روز سرد برفی .
آدم برفی ات هم خیلی خوشگله .
سلام
بسیار زیبا بود
مرد باید روزی یه بار بیخود و بی جهت عربده بزنه :
.
عیــــــــــــــــــال، میخوامت به مولــــا...
ادم ها همه میپندارند که زنده اند
برای انها تنها نشانه ی حیات...
بخار گرم نفس هایشان است...
کسی از کسی نمیپرسد:اهای فلـــانی...
از خانه ی دلت چ خبر؟!
گرم است...؟!
چراغش نوری دارد هنوز...؟[گل][بدرود]
هم شعر قشنگ بود هم آدم برفی
دلم برف خواست
کاش همیشه روز هایم برفی باشد
خیلی قشنگ بود
گرچه از فاصله ی ماه ز من دورتری؛
پشت دیوار دلم از همه محبوبتری...
[گل]
از دور دوستــــت داشتم. . .
بی هیچ حرفــــــــــی. . .
بی هیچ عطــــــری. . .
آغوشــــــــــــــی. . .
نگــــــــــــــاهی. . .
یا حتی بوسـه ای. . .
تنها دوستــــت داشتم. . .
امّـــــا حالا اگـــر دور شدی. . .
چه کنم با این همـه وابستگـی؟
چه سرد است اواز تنهایی من
چه غریب است این شب های من
چه اندکند دوستان شب هایم
چه زیادند شب های تنهایم
روی کنم به کجا به کی بگویم تنهام
از هر سو می نگرم فقط خودم ، تنهام
کاش دلها سفید بود از دست این انسانها کاش من ادم برفی بودم تا صبح اب میشدم
وای سلام خوش بحالت چ برفی منم آدم برفی میخوام
سلامممممممممم
از ندامت سوختم ، یا رب گناهم را ببخش
مو سپید از غم شدم،روی سیاهم را ببخش
ظلم را نشناختم ، ظالم ندنستم که کیست
گوشه چشمی باز کردم ،اشتباهم را ببخش
ابر رحمت را بفرما ، سایه ای آرد به پیش
این سر بی سایبان بی پناهم راببخش
از گلویم گر صدایی نابجا آمد برون
توبه کردم، سینه پر اشک وآهم را ببخش
ای زمان برزیگر کوری شدم در کار کشت
کشتزارم را مسوزان وگیاهم را ببخش
دیگر ای طوفان غم ، در باغ ما سروی نماند
بیدهای خشک برگ رنجگاهم راببخش
جلوه های باورم یارا حبابی پوچ بود
رنگ جو چشم دوبین کج نگاهم را ببخش[گل]
فداتشم بدرود[گل][گل][گل]
گرروزی دلمو شکستى فداى سرت
فقط باکفش بیاروش که شکسته هاش توپات نره
سلام قشنگ بود
صفا و صلح و یکرنگی در این عالم قدیمی شد
توقع از رفیق و مونس و همدم قدیمی شد
به جان حضرت آدم که آدم هم در این عالم قدیمی شد
بخند ای دوست ، بزن لبخند که میترسم
از آن روزی که گویند خنده هم کم کم قدیمی شد...
سلام وبتون خیلی زیباست و نوشته هاتون زیباتر
لینک شدید
خوشحال میشم به منم سربزنید
سلام داداش
خیلی قشنگ بود
تو راست میگی وقتی آروم آروم میاد خیلی به آدم آرامش میده اما وقتی که تموم میشه از فرداش باید سردی هوا رو تحمل کرد که بده
موفق باشی
سلام
خیلی خیلی زیبا بود..ی جورایی حال و هوای زمستونی هم داره
موفق باشید
سلام
وبلاگ قشنگی داری...
مرسی بهم سر زدی
سلام عزیزم؛پستت عالیهآدم برفی خوشگلی درست کردی عزیزم
پدرم میگفت:
محبتت را به برگ ها سنجاق مزن
که باد با خود می بَرد...
محبتت را به آب جویی بریز
که با ریشه ها عجین شود...
ریشه ها هرگز اسیر باد نیست...
مادرم میگفت:
پروانه ی محبتت را
به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد...
محبتت را به خانه ی دلی بنشان
که خیال بیرون شدن ندارد...
و یاد معلمم بخیر...
هر وقت به آخر خط میرسیدم میگفت:
نقطه سر خط...
مهربان تر از خودت
با دیگران باش...
مهدی جان من پست جدیدم از متن های خودته ؛اسمتم البته زیرش گذاشتم
کاش همیشه روزهایم برفی باشد
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺯﻭﺍﯾﺎﯼ ﻗﻠﺒﻢ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ
ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﻤﺎﻧﻨﺪ
عالی بود دوست عزیزم...
دلم را شکستی فدای قلبت عزیزم !
اشکم را در آوردی فدای آن عشق پاکت ای بهترینم .
حالا که دیگر هیچ چیز جز تو از خدا نمیخواهم ... قشنگ بود
کــــــــاش غــم و غصــــه هــــــــم قیــــــمتی داشـــــتــ...!
مجـــانی اسـت لعنــــتی!
همه می خــــــــورند....!
دیدی ای دل عـــــاقبت زخمت زدند
گفتـــه بودم مردم اینجا بدند
دیدی اخر ساقه ی جانت شکست
ان عزیز عهدو پیمانت شکست
دیدی ای دل در جهان یک یار نیست
هیچ کس در زندگی غمخوار نیست؟
آه دیدی سادگی جان داده است؟
جای خود را گـــــل به سیمان داده است
دیدی اخر حرف من بیجا نبود؟
از برای عشق اینجا جا نبود؟
دیدی ای دل دوستی ها بی بهاست
کمترین چیزی که مییابی وفاست......
من عاشق دست نوشته هات شدم ؛یهودیدی کل پستامو از نوشته هات گذاشتم
فکر بدی هم نیست
.
وقتی دلتنگم بشقاب ها را نمی شکنم
شیشه ها را نمی شکنم
غــرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنم
در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد ، این بغض لعنتی است …
به دوست داشتَنت مشغولم...
همانند سربازی که سالهاست؛ در مقرّی متروکه،
بی خبر از اتمام جنگ،
نگهبانی می دهد...!
وب جالبی دارید
شب که میشود...
شروع میشود...
ای کاش های من...!
ازدلم پرسیدم عشق را خلاصه کن ،
گفت : آغاز کسى باش که پایان تو باشد . . .
همۀ می گویند تو چقدر آرومی
چه آرامشی داری
اما
این وسط هیچکس نفهمید
کسی
که آخر خط رسیده
دیگر فقط
نگاه می کند ….
مانده تا برف زمین آب شود
مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر
ناتمام است درخت ...
زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوک از افق درک حیات
مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سنبوسه و عید
در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد
و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمه ام
مانده تا مرغ سرچینه هذیانی اسفند صدا بردارد
پس چه باید بکنم
من که در لخت ترین موسم بی چهچه سال
تشنه زمزمه ام؟
بهتر آن است که برخیزیم
رنگ را بردارم
روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم...
ஜ══════════ஜ۩♥۩ஜ═════════ஜ
کاش همیشه روزهایم برفی باشد تا به جای آدمهای بی وفا ، آدم برفی ها را ببینم چون که دلهایشان پاک است ، مثل ما از جنس خاک نیستند ، بی مرام نیستند ، قلبشان یکرنگ به رنگ سفید است ، مثل ما آدمها هزار رنگ نیستند !
ஜ══════════ஜ۩♥۩ஜ═════════ஜ
چــِــقــَـدر بـــــآیــَـد بــُــگـــَـذَرَد ؟؟؟
تـــــآ مــَـنــــ
دَر مـــُـــرورِ خــــآطــِــرآتــَـــمـــ
وَقـــــتــیـــــ اَز کــِــنــارِ تــُــو رَدمــــیـــ شـــَــوَمــــ .
تــَــنــَـمــــ نــَـــلــَـــرزَد …
... بــــُـــغـــضــَــمــــ نــَــگـــــیــرَد
آخِــه تا کـِــــــی!!!!!
نمیتونم بگم چقدر زیبا بود و خوشم اومد از این شعر
---
تا ببینم همه چیز به رنگ سفید است ، آرامش من در همین است
اگه یه روز یکی با همه ی قلبش دوست داشت
حواست باشه
تو خاص نیستی
اونه که آدم کمیابیه و در حال انقراض
مواظبش باش . . .
سلام
زیبابود
سلام
هم متنت زیبا ودلنشین بود
هم آدم برفیت بانمک شده
و هم تصویر خودت حرف نداشت
خدا حفظت کنه واسه خونوادت پسر شاعر پیشه
ممنونم از دعوتت
امشب فقط واست نظر گذاشتم تا فردا سر فرصت یه دل سیر تو وبت کندو کاو کنم
مثل اشیایی که در گوشه انبار تاریک افتاده اند
نمی توانم از خواب بلند شوم
کجایید ای دلایلی که
مر از خواب بیدار می کردید
چرا باز نمی شوی
ای دری که ناگهان باز می شدی
چرا برصورت من نمی تابی
ای نوری که ناگهان می تابیدی!؟
کجایید ای صداهای پاها!؟
نمی توانم از خواب بلند شوم...
و آنانکه خیره در من مینگریستند
خبر را
کمی پیش از من شنیده بودند
و حالا به جستن جای خالی او
نگاهشان
داشت صورتم را شخم میزد
او
مرده بود
و داشتند قبرش را
توی صورت من میکندند.
لیلا کرد بچه
بهار با گلی کوچک
وزمستان بابرفی سنگین
وپدربا خشونت وبوسه
به سراغ روزهایم می آیند
دیگر این پیراهن برای دونفرجاندارد
پس گوشت رانزدیکتربیاور
تاصدایی را که ازلوله تفنگ می گذرد بشنوی
گوشت رانزدیکتر بیاور
تاصدایی را که ازلوله تانک می گذرد بشنوی
همیشه درختان روبرو زیبانیستند
گاهی صدایی ازشاخه هامی آید
که حوصله گنجشک ها را سرمی برد
حوصله این تفنگ راسربرده ای
گاهی برای اینکه بگویم محبوب من!
کافی ست ساعت هفت بیدارت کنم تابه اداره بروی
وپشت میزکارسالخورده ات پیرشوی
تنها تنهایی ات را می فهمم درآینه
وانگشتانی که شکوفه های سرخ می دهند
قصه ای از آدم بزرگ ها برایت می خوانم
مقاومت کن
محبوب من!
مقاومت کن
چاقوها با انگشت های بریده ام کاری نمی توانند...
آرام آرام این قصه را می خوانم
وبه آخرقصه که برسم
یاخوابت می برد
یامرده ای ...
کتابها خمیازه می کشند وکتابخانه را بایدعقب وانتی بزرگ گذاشت وبرد
هرصبح باچمدانی از خانه بیرون می روم
هرشب با چمدانی به خانه برمی گردم
ای کاش جایی را برای سفر می دانستم...
محبوب من
طناب دورگردنت پوسیده نیست
وهمیشه باید فکرکنی
به چهارپایه ای که ناگهان از زیرپایت می کشند
رسول پیره
نه حوصلـــه دوســـت داشتــن دارم
نه می خواهـــــــم کسـی دوستـــــــــم داشتـه باشد
ایـن روزهـــا ســـــَــــردم ...
مثـل دی , مثـل بهمـــن , مثـل اسفنــــــد
مثـل زمستــــ ـــــان
احســــــاسـم یـخ زده
آرزوهـــــــایـم قندیــــل بستــه
امیــــــدم زیــر بهمــن ســرداحســاساتم دفــــن شـده .... نه به آمـــدنی دل خوشــم و نه ازرفتـــــنی غمگیــن
ایـن روزهــا پــُر از سکــوتــم...
هدیه ام از تولد
گریه بود
خندیدن را تو به من آموختی
سنگ بوده ام
تو کوهم کردی
برف بوده ام
تو آبم کردی
آب می شدم
تو خانه دریا را نشانم دادی
می دانستم گریه چیست
خندیدن را
تو به من هدیه کردی
شمس لنگرودی
[گل]خدایا !
کسی غیر از تو با من نیست …
خیالت از زمین راحت ، که حتی روز روشن نیست …
کسی اینجا نمیبینه ، که دنیا زیر چشماته !
یه عمره یادمون رفته ، زمین دار مکافاته !
فراموشم شده گاهی ، که این پایین چه ها کردم !
که روزی باید از اینجا ، بازم پیش تو برگردم !
خدایا وقت برگشتن ، یه کم با من مدارا کن !
شنیدم گرمه آغوشت ، اگه میشه منم جا کن [گل]
سلام ممنون از دعوتتون