عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

جملات کوتاه عاشقانه۱۱

 سری یازدهم جملات کوتاه عاشقانه با متنهای مهدی لقمانی 

 

برای خواندن جملات به ادامـــه مطلــب بروید.   

 


چه گرمایی دارد این آتش عشق تو ، قلب مرا می سوزاند
چه لذتی دارد سوختن در آتش عشق تو ، مرا عاشقتر میکند
چه زیباست خاکستر شدن از گرمای عشق تو
و چه نورانی است شعله های آتش این قلب سرخ تو

 


گناه من عاشق شدن بود و اشتباه من با تو ماندن
گناه خویش را میپذیرم و با خود عهد بسته ام که دیگر اشتباه نکنم 

  

ای دل عاشق و شکست خورده ام چشمهای مرا
هم دریاب به خدا دیگر یک قطره اشک هم در آن نیست
او دیگر مال تو نیست و مثل گذشته مجنون تو نیست
تو دیگر خریداری نداری ، چون یک دل شکسته و در به دری  

  

هیچ لحظه ای در زندگی ام مثل لحظه در آغوش گرفتنت
و بوسیدن از آن لبان سرخت برایم زیبا نبود
با افتخار تو را در آغوش خویش بردم و با غرور بر لبانت بوسه زدم
و با احساس آرامش عشق به تو گفتم عزیزم خیلی دوستت دارم   

 

بگو درد دلت را به من، که آسمان بی ستاره مرا دلتنگ کرده است.
بگو درد دلت را به من، که شراب عشق مرا مست کرده است.
بگو درد دلت را به من، که لیلی عاشق مرا مجنون کرده است.
بگو هر چه دل تنگت خواست بگو! بگو از زندگی، از دنیا،
از چشمان پر از مهرت بگو! بگو که بغض گلویم
چشمان خسته ام را بارانی کرده است.   

 

مثل یک پرستو رفتی، پرستویی که یک لحظه سفر میکند،
سفر به شهر خوشبختی میکند. می دانم خوشبختی
و رنگش را در لحظه هایی که با هم بودیم ندیدی
حالا سفر کن به همان شهر خوشبختی ها  

 

بی تو هوای دلم همیشه ابری است، آسمان چشمانم همیشه بارانی است
بی تو غروب ها برایم جهنم واقعی است و
سحرگاه طلوع خورشید دلم خیالی است
بی تو زندگی بی مفهوم است، عشق
و عاشقی در دلم دور است
بی تو دیگر مجالی برای زندگی دوباره نیست، آرزوی قلبم مرگ است   

 

زیبایی مثل گلی:::
گلی که شبنمش همان اشکهایت است
برگهایش همان دستان گرمت است
ساقه اش همان پاهای پرتوانت است
ریشه اش همان قلب مهربانت است 

غنچه اش همان چهره زیبایت است  

 

ای تو که خون عاشقی را در رگهای سرد و خشک من جاری
ساختی، ای که نفسی دوباره به زندگی من دادی، ای
که حال و هوایی دوباره به دنیای عاشقی من دادی، با
من بمان تا دیگر بر نام عشق لعنت نگویم، بمان تا دیگر
عشق را در ذهنم پوچ و بی هویت ندانم 

 


تا زنده ام میگویم که دوستت دارم، اما زمانی که از این دنیا رفتم
در وصیتم مینویسم که بر روی سنگ قبرم بنویسند که خیلی
دوستت داشتم و در آن دنیا نیز فراموشت نخواهم کرد   

 

ای پرستوی عاشق، عمر دقایق، گل شقایق، همیشه عاشق ، دوستت دارم
ای وجود من،  طلوع من،   حضور پر شوق و شور من ، دوستت دارم
ای دریای من، فردای من،  دنیای من،  رویای من ، دوستت دارم
ای گل من،  روح من،  تمام وجود من، مهتاب من ، دوستت دارم

 

 

در غم هایم،  غصه هایم،  شادی ها و  خنده هایم
به یاد تو خواهم بود عزیزم
در غروب دلتنگی ها،  زیر باران، لحظه طلوع سحرگاه
به یاد تو خواهم بود عزیزم
در کنار دریا، لحظه شکفتن گلها، در هر جای دنیا که باشم
به یاد تو خواهم بود عزیزم  

  

عزیزم با اطمینان کامل این قلبم را به تو هدیه میدهم و انتظار دارم
که قدر آن را بدانی و برای همیشه نزد خود نگه داری و با عطر
نفسهایت، خون عاشقی ات ،احساس محبت و مهربانی ات
آن را زنده نگه داری عزیزم

 


بی قرار بی قرارم به خدا دیگر اشکی ندارم و دیگر از غم انتظار نایی ندارم
بی قرارم، منتظر لحظه دیدار با یارم و به جز ناله و غصه کاری ندارم

 


تو باور نکنی خدای عاشقان باور دارد که دوستت دارم
کلمه مقدس دوست داشتن و ابراز آن به تو با گفتن ،
نوشتن و یا حس کردن آن نیست، باید با ماندن تا آخرین
لحظه زندگی ام به تو ثابت کنم که دوستت دارم 

 


وقتی تو رفتی نگاهم دائم به ثانیه ها و لحظه های
زندگی بود تا هر چه زودتر بگذرد و دوباره تو را در کنارم
خودم احساس کنم
وقتی تو رفتی همدم من پرندگان شدند و رفیق شب
و روز من تنهایی شد
تو که رفتی شهر برایم غربت شد و خانه برایم یک
زندان پر از شکنجه و عذاب شد   


وقتی تو آمدی پاییز دلم بهار شد، کویر دلم گلستان شد.
وقتی تو آمدی قلب شکسته ام پر از عشق شد، زندگی ام
پر از طراوت و تازگی شد
تو مانند بارانی بر روی من باریدی و تن خسته و غم زده
مرا پر از طراوت عشق کردی
تو مانند گلی در باغچه قلبم روییدی و قلب سوخته
مرا تبدیل به گلستان عاشقی کردی

 


عزیزم بگو که مرا دوست میداری تا غرور عشقت
در دلم بنشیند، بگو تا آنهایی که عاشق قلب من هستند
بدانند که من یاری دارم، یاوری دارم و من مجنون، لیلایی دارم

 


دوباره من، دوباره تو، دوباره داستان دیگری از من و تو
یه تنها، یه مجنون دوباره یک لیلی و مجنون
یه فرهاد، یه شیرین، دوباره یک رویای رنگین   


آری من همان مجنون قصه هایم  و یک عمر به دنبال
لیلی چشم به راهم..
لحظه های سخت را پشت سر میگذارم و به عشق
لیلایم از هفت آسمان خواهم گذشت
در جاده ها ، از سختی ها میگذرم تا به مقصدم 
که همان خانه لیلایم است برسم   


بیا مثل باران بر روی من ببار ، ای  پاکترین قطره
بیا و بر تن پر از گناهم با پاکی قطره هایت ببار ... و گناه هایم را از وجودم پاک کن

 


من تنها با تو عاشقترینم ، تو نباشی من تنهاترینم !
با تو خوشبخترینم ، تو نباشی من بدبخترینم !   


وقتی دلتنگت میشوم مانند تو اشک نمیریزم
سرم را به دیوار می کوبم و زار و زار گریه میکنم
همه به من میگویند دیوانه ام ،به خدا من تنها دیوانه تو هستم

 


بیا هر چی میخواهی دلم را بشکن ، چشمهایم را پر از اشک کن ، 
دل من و چشمانم مال تو است ، اختیارش در دستان تو است !

 


زندگی بدون تو را نمیخواهم
عاشقی جز تو بر من حرام است
تو قید مرا بزن تا من نیز قید این دنیا را بزنم