عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

صدای گریه


صدای گریه می آید...


صدای گریه می آید

صدای ناله ی دلی آشفته می آید

صدای تپشهای یک قلب عاشق می آید

صدای درد دل های دلی می آید که بدجور گرفتار است

در قلبم دارم عشق تو را ، باور نمیکنم شکسته ام قلب مهربان تو را

ببخش این قلب ساده ی مرا ، خیلی دوستت دارم این را باور کن ای عشق بی همتا

صدای گریه می آید ، یا چشمانم بهانه میگیرد ، یا دلم در این لحظه تو را میخواهد

کاش اینک در کنارم بودی ، اشکهایم را میدیدی ، و صدای درد دلم را میشنیدی

که میخواهد همیشه با تو باشد ، به عشق تو به خوشبختی امیدوارم باشد

اعتراف میکنم تا به حال عشقی پاک مانند تو را ندیده ام

من لیاقت قلب پاک و مهربان تو را ندارم ، تا به حال قلبم را اینگونه پشیمان ندیده ام

پشیمانم از اینکه قلبت را شکسته ام ،  

تو نمیدانی احساساتم را جز تو به کسی ابراز نکرده ام ،

تو نمیدانی شبی نیامده که با چشمهای خیس نخوابیده ام ،

یا نیامده شبی که برای رسیدن به تو با خدا راز و نیاز نکرده ام

صدای گریه می آید ، وقتی فکر میکنم به فردای بی تو بودن ،  

آرزو می کنم کاش هیچگاه در این دنیا نبودم

وقتی فکر میکنم تو را ندارم ، میدانم باور نمیکنی ،  

اما حس میکنم قلبی در سینه ندارم.

صدای ناله می آید ، صدای ناله ی یک دل عاشق می آید

کسی که باور نمیکند عشق مرا ، تو باور کن این دل عاشق مرا

باور کن که بی تو ، با تابوت میبرند قلب مرا... 



عکسهای عاشقانه(۶)


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

 

بدجور عاشقتم

 

بدجور عاشقتم

     

تو آنقدر مهربانی که مهربانتر از تو ندیده ام

طعم شیرین عشق را تنها با تو چشیده ام

از آن لحظه که تو آمدی تنها این را از قلبم شنیده ام

دوستت دارم

نقاشی خودم را در کنار تو بر روی دیوار اتاقم کشیده ام

همه می گویند تو دیوانه ای ،  

نمیدانند برای داشتن تو چه سختی ها کشیده ام

تو باور کن که من برای داشتن عشق پاکی  

مثل تو لحظه ها را با خدای خویش بوده ام ،

تا تو را به من بدهد که اینگونه عاشقت شوم ،  

اینگونه اسیر آن دل مهربانت شوم

تو آنقدر خوبی ، که بهتر از تو ندیده ام ، ای باوفا ، وفادارتر از تو ندیده ام

ای سرچشمه ی روشنی ها ، دستم را بگیر تا حس کنم که تو را دارم

تا باور کنم که عشقی ماندگار مثل تو را دارم

من که جز تو کسی را ندارم ، قلبم ، احساسم ،  

وجودم مال تو است ، این حرف آخر من است ، 

همیشه با تو بودن را میخواهم .

نه! یک لحظه نیز فکر نمیکنم که تو نیستی ، 

من تنها هستم و تو در کنارم نیستی ، 

نه ! نمیخواهم حتی یک لحظه نیز ، به آن لحظه ی تلخ بیاندیشم.

ببین که قلبم از آن روز که تو آمدی ، چه حالی دارد ،  

تو که در قلب منی ببین چه هوایی دارد ،

به چشمانم نگاه کن و ببین چه دنیایی دارد ،  

بیا در آغوشم و حس کن که وجودم چه التهابی دارد

قلبم چه تپشی دارد ، وای که خودم نیز نمیدانم چه حالی دارم

میدانم تو نیز حال مرا داری ،  

اما هنوز هم باور نداری که چه جایگاهی در قلبم داری

تو که در قلب منی ، میفهمی که چرا اینگونه قلبم میتپد

چون بدجور عاشقتم... 

دیوانه ی عشقت


دیوانه ی عشقت


  

نفس میدهی به من ای هم نفسم

با آن احساس زیبایت جان میدهی به من ، عشق من

چه روزهای آرامی دارم با تو ، چه زیبا میشود این زندگی با تو

کاش زودتر تو را میدیدم ، کاش زودتر با قلب مهربانت آشنا میشدم

تو چه کردی با دلم ، دلم بدجور عاشقت شده

تو چه هستی عشق من ، مرا دیوانه ی خودت کردی

از چشمانت بنویسم یا از قلب مهربانت

از احساست بنویسم یا از صدای دلنشینت

نه دیگر، من کم آورده ام ، تو بگو از آن حرفهای عاشقانه ات

چرا به من خیره شده ای ، چرا سکوت کرده ای و حرفی نمیزنی

مگر تا به حال کسی مثل من دیوانه ات نشده

مگر تا به حال کسی اینگونه عاشقت نشده

به تو حق میدهم ، حال خودم را که میبینم ،  

باور نمیکنم که اینگونه اسیرم

جرعه ای از آب چشمه ی زلال دلت را نوشیدم

همانجا ، در کنار همان چشمه ی زلال غرق شدم  

در احساسات یک عشق ماندگار

اینگونه مرا نگاه نکن ، فکر کرده ای که از نگاهت خسته میشوم ،  

نه عزیزم بیشتر از اینکه هستم عاشقت میشوم

پس آنقدر نگاهم کن ، تا دیوانه شوم ،

باز هم نگاهم کن تا از حال بروم و فدای عشقت شوم... 



ما ، مثل عشق


ما ، مثل عشق

      


مثل من تنها بودی

مثل من همسفر غمها بودی

مثل من در انتظار یاری با وفا بودی

در آرزوی داشتن عشقی بی ریا بودی

حالا دیگر من تنها نیستم و تو همان یار باوفای منی

تو نیز دیگر تنها نیستی و تمام هستی منی

حالا دیگر من عاشق زندگی ام چون تو زندگی منی

حالا تو نیز مثل من عاشق طلوع فردایی

شب را با آرامش میخوابی چون مثل من عاشق فردایی

عاشق فردا هستم چون تو را دارم ، به انتظار غروب نشسته ام

چون یاد تو را در دل دارم

غروب، همیشه یادی از تو است ، طلوع، آغاز یک روز عاشقانه ی من است

اگر زنده ام به خاطر تو است ، نفس کشیدنم، به عشق بودن تو است!

میدانم تو نیز مثل من عاشق نفس کشیدنی

در لحظه های دلتنگی ، عاشق اشک ریختنی

مثل تو ، همصدا با عشق هستم

تو که میدانی من تنها، عاشق تو هستم

چون روزی مثل تو بوده ام ، روزی در آرزوی داشتن تو بوده ام

حالا تو را دارم ، انگار که دنیا را دارم

میدانم تو نیز مثل من روزی آرزوی داشتن دنیا را داشتی

حالا تو زندگی منی و من دنیای تو

تمام احساسات عاشقانه ی من تقدیم به تو

مثل من تنها بودی ، مثل من در پی یک یار با وفا بودی

مثل تو تنها بودم ، حالا تو را دارم ، من که دیگر هیچ آرزویی ندارم

حالا تو نیز مثل منی ، اینطور نیست؟