عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

به عشق بودنت...

 


   

به عشق بودنت...


به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم

به عشق شبهایی که صدایت را میشنوم عاشق سکوت و تاریکی ام

فدای دلتنگی هایت ، اشکهای گونه هایت

عشق من دوستت دارم ، بی نهایت...

نگاه مهربانت ، نمیدانم دیگر چه بنویسم در وصف چشمهای زیبایت.

چه بنویسم در وصف تو ، تویی که برتر از احساس منی

تویی که زیباتر از تمام کلمات عاشقانه ای

به عشق بودنت ، زندگی را با تمام تلخی هایش دوست دارم

لحظه به لحظه با تو ، تک تک ثانیه ها را دوست دارم

چند صباحیست از عشق می نویسم برای دلها

عزیزم از عشق نوشتن را، به عشق بودنت دوست دارم

چه بنویسم در وصف روی ماهت ،  

لحظه ای سکوت میکنم به احترام لبخند مهربانت

به عشق بودنت ، عاشق از عشق نوشتنم ،

روزها می آید و می رود ، من عاشق این دنیای عاشقانه ام

من که کسی نبودم، 

اما آنقدر در وصف تو نوشتم  که اینک یک شاعر پرآوازه ام...

تو در قلب منی ، من در قلب تو ،

به عشق این احساس، عاشق بودن را دوست دارم.

لحظه ی آمدنت

از حال میروم هنگام دیدنت

مست چشمهای توام

تو را به آن که میپرستی قسم، مرا تنها نگذار که بدجور گرفتار دل توام

احساسات عاشقانه ی من در وصف تو

اینهمه زیبایی در اطرافم ، گلستان پر از گل در کنارم، اما ...

اما چشمانم ساعتهاست که خیره به چشمان تو است...

به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم ،  

به عشق بودنت با تو بودن را دوست دارم

به عشق بودنت فریاد زدن را دوست دارم

میخواهم فریاد بزنم که تا دنیا دنیاست و

آسمان بالای سر ماست ،  

به عشق تو زندگی کردن را دوست دارم.  


یادش بخیر

     

یادش بخیر

یادش بخیر زمانی که عشق بود و عاشقی!

مجنون جان میداد برای لیلی

یادش بخیر زمانی که وفا بود و صداقت

دلتنگی و انتظار نیز که جای خودش بود ، بماند...

یادش بخیر آن زمان که عاشق فکر و ذکرش پیش معشوقش بود

نگاهش به سوی کسی دیگر نبود و دلش مال کسی بود

یادش بخیر زمانی که عشق بوی خیانت نمیداد

دل عاشق جز معشوقش به هیچ دل دیگری راه نمیداد

یادش بخیر آن زمان معرفتی بود ، بودن عاشق در گرو بودن معشوقش بود

یادش بخیر زمانی بود عاشق شدن یک بار بود

عشق ورزیدن و محبت کردن همیشگی بود

گذشت لحظه ای که قصه ی عشق ، حقیقت زندگی بود

حرفهای عاشق به معشوقش باور کردنی بود

یادش بخیر زمانی که کلام مقدس عشق در قلب عاشقان حک شده بود. 


مرا فراموش کن

  

مرا فراموش کن

برو که تو لایق قلب پاکم نیستی

تو برایم یک عشق واقعی نیستی

برایم همیشگی نیستی ، ماندنی نیستی

برو که دیگر دوستت ندارم ،

راستش را بخواهی دلم را به تنهایی هدیه داده ام

برو که دیگر برایم عزیزترین نیستی ،

قلب من بازیچه دست تو بود ، تو برایم هیچکس نیستی!

دیگر به وجودت هیچ نیازی ندارم ،

عشق را مقدستر از آن میدانم که تو را معشوق خودم بدانم

التماس نکن که جنس قلبم از سنگ شده ،

دلم برای آرامش و تنهایی تنگ شده.

برو که ارزش من بالاتر از تو است ،

تمام غصه های دلم از عذاب لحظه های با تو بودن است

فراموشم کن که من رفتنی هستم ،

در گوشه تنها و خلوت دلم ماندنی هستم

با من نمان که دیگر هیچ احساسی ندارم به تو ،

التماس نکن که دیگر هیچ علاقه ای ندارم به تو

برو که تو لایق قلب پاکم نیستی ، برو که تو برایم هیچکس نیستی