ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
قلب سوخته آسمان
در این آسمان پر ستاره ، یکی از ستاره ها در آسمان نیست!
سپیده می آید اما خبری از رنگ آبی آسمان نیست!
خورشید در قلب آسمان نشسته و میسوزاند قلبش را ...
چه بی رحمانه میسوزاند قلب آسمان را ....
غروب که می آید ما قلب سوخته ی آسمان را میبینیم
می بینیم که آسمان دیگر آبی نیست ، سرتاسر سرخ است و دلگیر...
دلتنگ فردا نیستم ، فردا که میرسد دلتنگیهایم بیشتر میشود...
حال آسمان خوب نیست ، دیگر غروب برایم زیبا نیست ،
دلم برای آسمان میسوزد، آسمان هم دلش برایم سوخته و
باز در غم من نشسته است!
شعری بدون قافیه ، تشبیه نمیکنم خورشید را به قلب آسمان ،
زیرا خورشید قلب آسمان است ،
ماهی که شبها در آسمان می آید بهانه است!
بهانه ای برای تسکین دلها ، برای اینکه دلی برای آسمان نسوزد ،
یک بار هم آسمان را مهتابی ببینیم و چشمی به حالش نگرید!
در آین آسمان بی ستاره ، یکی از ستاره ها در آسمان مانده ،
ستاره ها همه خوابند، اما این ستاره به عشق دیدن آسمان بیدار مانده...
بیداد عشق
ای داد و بیداد ، بیدار شو ! تو یک عاشقی هشیار شو!
خسته نشو ، این راه مال تو است ، با من بیا، این همسفر وفادار تو است....
به خدا دلش گرفتار تو است ، نگاهش همیشه به سوی تو است....
این دل درگیر تو است ، این دل بسته به وجود تو زنده است!
در مرام عشق بی وفایی نیست ، دل دادن کار هر دلداری نیست!
این دنیا از ما بی خبر نیست ، این ماییم که از دنیا بی خبریم...
ای داد و بیداد ، بیدار شو ، تو یک عاشقی هشیار شو...
نگذار جنون بیاید ، نگذار که این قلب بمیرد،
نگذار سیاهی جای او را در دلت بگیرد!
نگذار این ابر سیاه، آسمان آبی دلت را فرا بگیرد ،
نگذار تاریکی ها جای روشنایی ها را بگیرد!
ای داد و بیدار ، بیدار شو ، تو یک عاشقی هشیار شو...
نا امید نشو ، که امیدت از همین دور دستها نیز پیداست ،
عمر عشق زودگذر نیست ، تا آخر دنیاست!
در مرام عشق رفتن نیست ، در مرامش دلشکستن نیست
این تو هستی که دل میشکنی ، حرفهای مرا میفهمی؟
این تو هستی که چشمهای خیسش را نمیبینی!
بخواب که اینجا وقت خواب است ،
چشمهایت را بر روی هم بگذار که عشقهای این زمانه دیدنی نیست!