عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

بدجور عاشق توام!

 

بدجور عاشق توام!


دلتنگم برای تو ، زندگی ام فدای تو ، این قلبم هدیه ای ناقابل ، تقدیم به تو....

نفس کشیدنم مدیون توام ، من گرفتار توام ، به خدا تا آخرین نفس وفادار توام!

سالهاست در انتظار آمدن توام ، تو را که دیدم قلبم لرزید ، بدجور عاشق توام!

باورم کن ، زندگی ام بسته به وجود تو هست ،  

تپشهای قلبم همصدا با تپشهای قلب تو است...

هر کس از من بپرسد میگویم او دنیای من است ،  

اگر خواستند تو را از من بگیرند ،میگویم این تن ، بی او ، جنازه ی من است!

فدای تو ، دیگر از چه بگویم برای تو ، شکر میکنم آن خدای مهربان را ،

 که فرشته ای داد به من، به زیبایی چهره ماه تو....

دلتنگم برای تو ، میتپد قلبم به عشق تو

 در انتظار لحظه دیدار ، تشنه ام برای بوسیدن لبهای تو...

مینویسم شعری در وصف تو ، عاشقانه هایم را مینویسم به عشق تو ،

این هم حرف آخرم به تو... دوستت دارم بیشتر از دوست داشتنهای تو...  

میترسم...

 

میترسم...

 


میترسم بمیرم و نتوانم تو را در آغوش بگیرم!    

نگذار که با حسرت یک لحظه گرفتن دستهایت بمیرم!

میترسم بمیرم و نتوانم به تو ثابت کنم که عاشقت هستم ،

میترسم روزی بیایی و بگویی که من لایقت نیستم!

مرا در حسرت عشقت نگذار ، بگذار تا زنده ام تو را حس کنم ،

تو را در آغوش بگیرم و نوازش کنم!

میترسم بمیرم و نتوانم لبهایت را ببوسم ،

 نمیخواهم در حسرت طعم شیرین لبهایت بسوزم!

دنیا بی وفاست ، می ترسم این دنیای بی وفا مرا از تو بگیرد،

 میترسم همین روزها قلبم آرام بمیرد!

بگذار در این دو روز دنیا به اندازه ی یک دنیا نگاهت کنم ،

 بگذار به اندازه ی یک عمر تو را در آغوش بگیرم و با تو درد دل کنم!

میترسم همین لحظه ، همین فردا ، همین روزها لحظه ی مرگم فرا رسد!

یک مرگ پر از حسرت ، یک مرگ پر از آرزو و امید!

تنها حسرت و آرزوی من در آن لحظه تویی و حضورت در کنارم است!

تنها حسرت من در آن لحظه نگاه به چشمهای زیبایت است!

در این دو روز دنیا بیا در کنارم ، از عشق بگو برایم ،

 گرچه سیر نمیشوم از لحظه های با تو بودن،  

اما هیچگاه نمیمانم در حسرت عشقت!  


بهار زندگی

  

بیست و پنجمین بهار زندگی ام  

   

بهاری دیگر در میان خش خش برگهای درختان....

بهاری دیگر در فصل خزان...

پاییز من بهاریست ، پاییز من طلوع یک فصل رویاییست!

گرچه هنوز چند فصل دیگر تا بهار باقیست ، اما بهار من،همان پاییز رویاییست!

ماه مهر ، ماه عاشقیست ، روز میلاد من در یک ماه مهتابیست!

امروز فصل بهار زندگی ام است ، امروز بیست و پنجمین  

غنچه ی باغ خزان زندگی ام میشکفد!

همچنان عمر میگذرد ، همچنان روزها میروند و شبها می آیند ،

شبها میروند و فردا می آید ، فردا میرود و یک سال دیگر میگذرد....

سالها میگذرد ، خاطرات در صحنه زندگی به جا می مانند ،

 گذشته ها به دست فراموشی سپرده میشوند ، و می آید میلادی دیگر ....

تولدی دیگر در فصل عشق ، در پاییزی زیبا ،  

جشن میلادی دیگر در میان شکفتن پاییز دلها...   


 

تو بگو...

تو بگو...  

  

برایت درد دلم را گفتم ، گفتم که چقدر دوستت دارم...

حالا تو بگو ...

تو بگو ، هر چه دل تنگت خواست برایم بگو...

بگو تا لحظه ای با آن صدای مهربانت به اوج آرامش برسم...

تو بگو ، از آن احساس قشنگت ،تا با آن به اوج عشق برسم...

تو بگو ، بگو که تنها مرا داری و تنها به عشق من زنده ای...

بگو که عشق مرا باور داری و هیچگاه مرا تنها نمیگذاری....

تو بگو ، بگو از آن قلب مهربانت ، از عشق و از این سرنوشت....

بگو  از احساست در این لحظه ی عاشقانه ،

بگو که چگونه میتوانم آن دل مهربانت را آرام کنم ،

تو بگو که چگونه میتوانم تو را خوشحال کنم...

تو بگو ... هر چه احساسات پاکت میگوید برایم بگو...

تو بگو که این سکوت تلخ شکسته شود....

تو بگو تا من نیز برایت بگویم که یک لحظه نیز طاقت دوری ات را ندارم

تو بگو تا من نیز بگویم بی تو یک لحظه نیز  نمیتوانم لحظه ی خوشی را داشته باشم

تو بگو تا من نیز بگویم تو همه زندگی منی و خیلی دوستت دارم....

تو بگو... بگو تا من نیز بگویم آنچه در قلب عاشقم میگذرد....

بگو که تنها بهانه ی دلت تنها دل من است....

ای عشق تو بگو... بگو درد دلت را ....  

      

تنهایی در قلبم جایی ندارد

تنهایی در قلبم جایی ندارد!  

   


هر جای دنیا که باشی ، حتی اگر آن سوی دنیا باشی ، مهم بودنت در این دنیاست!

مهم این است که من به عشق بودنت نفس میکشم ،  

به یادت میخوابم و به عشقت بیدار میشوم !

دلم به بودنت خوش است ، دلم خوش است که تو در این دنیای بزرگ زندگی میکنی

و من نیز به عشقت زنده هستم!

به امید روزی نشسته ام که تو را ببینم ، هنوز به کسی نگفته ام که عاشق هستم!

هیچگاه احساس تنهایی نمیکنم ، حالا که تو را دارم  

هیچگاه احساس بی کسی نمیکنم، حالا که تو هستی  

هیچگاه احساس بی پناهی نمیکنم  ، حالا که در کنارم نیستی  

هیچگاه احساس نمیکنم که دور از تو هستم ، تو در قلب منی و من تنها نیستم !

تو در قلبمی ، نزدیکتر از آغوش من ، نزدیک از آنی که دستهایت در دستهایم باشد!

مهم این است که در قلب منی ، میتپد قلبم برای لحظه دیدار اما دلتنگ نیستم 

زیرا مهم این است که همیشه در خاطر منی !

حالا که لحظه های زندگی را به یاد تو سر میکنم ، دلتنگی معنا ندارد،

حالا که به یادت تک تک ستاره ها را میشمارم ، غصه خوردن دلیلی ندارد ،

حالا که عاشقت هستم ، تنهایی در قلبم جایی ندارد !