عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

لطفا دست نزنید!

      

لطفا دست نزنید! 

این قلب شکستنی است!

  

اگر من بی وفا  بودم ، پس چرا در گذشته تنها بودم، بی وفایی مثل تو ، 

مرا در دام تنهایی انداخت!

اگر اشکهای من ظاهری است ، حرفهای دلم دروغین است ،  

پس چرا بر روی قلبم نوشته که ( لطفا دست نزنید که این قلب شکستنی است! )

تو که با پاهایت بر روی قلبم آمدی و آن را شکستی ،  

پس چرا هنوز قلبم به امید فردا ماندنی است !

فردا دلم را به رویاها خوش کرده ام ، رویایی که دیگر تو درون آن نباشی  

و هیچ ردپایی را از تو درآنجا نبینم

 که اگر ببینم آتش میگیرم ، برای همیشه از من دور شو  

که نمیخواهم  از غصه بودن تو بمیرم!

روزی بود روزگاری، تو بودی و من نیز دیوانه تو بودم ، تو قلبم را شکستی ،  

قصه عشق را ناتمام گذاشتی و رفتی ،

 قصه را دیگر کسی نخواند ، تو مرا در قصه جا گذاشتی ، قصه تمام شد  

و من نیز از یادت فراموش شدم!

این دیگر قصه نیست ، حقیقتیست تلخ ، از آنچه در قلب شکسته ام میگذرد!

با این نفرتی که نسبت به تو دارم ، تا غرورت را بیش از این نشکسته ام ،  

قلب هزار رنگت را بردار و از اینجا برو !

اگر من بی وفا بودم ، اگر برایت کم گذاشتم و عاشقت نبودم ،  

پس چرا آن زمان که رهایت کردم همه میگفتند

( ساده بودی که عاشق بودی ، روز و شب اشک میریختی و دیوانه بودی ،  

آفرین به تو که رهایش کردی ، او لایق تو نبود ، تو حتی قلبت را نیز فدایش کردی !) 

اگر اشکهای من ظاهری است ، حرفهای دلم دروغین است ،  

پس چرا بر روی قلبم نوشته که ( لطفا دست نزنید که این قلب شکستنی است! )


خوش آمدی


 

خوش آمدی

      

خوش آمدی به خانه قلبم ، خانه ای که پر از عشق و محبت است!

خوش آمدی به خانه قلبم ، خانه ای که سردر آن شعری از صداقت است!

وارد آنجا که شدی ، یکرنگ به رنگ آبی عشق است

، آواز عاشقانه ای که در خانه قلبم برپا شده را گوش کن، که آهنگساز آن  

سرنوشت است!

پنجره های این خانه را باز کن که بیرون از آن دریای عشق است ،

عکست را بر روی طاقچه ببین ، اینجا مثل بهشت است!

دلتنگی معنا ندارد آنگاه که تو در قلب منی ، همصدا باش با عشق ای تو  

که دنیای منی!

در خانه قلبم را ببند و کلیدش را با خود به داخل ببر ، در همانجا باش  

مرا با خود به رویاها ببر!

خوش آمدی به خانه قلبم ، حالا دیگر تو صاحب خانه ای ، جز تو کسی لایق  

اینجا نیست ، تو دیگر تا ابد مال منی!

خوش آمدی به خانه عشق ، به جایی که کمپانی مهر و محبت است

، سرچشمه صداقت و یکرنگی است ، تکیه گاهیست برای تو ،  

اینجا خانه عشق تو است!

خوش آمدی به خانه عشق ، سرپناه تو همینجاست تا پایان سرنوشت....


خیالی نیست

   خیالی نیست   

عاشق ستاره ام اما هیچگاه به او نمیرسم!

درد دوری ، درد همه عاشقان است ، اما درد من دردی تازه است که بی دواست،

عشق من بی ریاست ، اگرچه همیشه بی صداست ، بشنو صدای گریه هایم را  

که این غمی ناآشناست!

عاشق عشقی هستم که هیچگاه به او نمیرسم ،  میدانم چه لذتی دارد   

در کنار او بودن اما هیچگاه نمیتوانم در کنار او باشم ، برایش از عشق بگویم  

و بی غم باشم!

او در قلب من است ، اما در کنارم نیست ، این خواسته سرنوشت است که  

این عشق پاک ، رویایی بیش نیست!

برای من خیالی بیش نیست که او مال من است ، 

اگر از من بپرسند  میگویم او دنیای من است!

کسی نمیداند که در این دل چه میگذرد ، سخت در عذاب است  لحظه هایی  

که بی او نمیگذرد!

تو کجا و من کجا ای عشق بی پایان من ، تو در آن سو هستی و من در گوشه ای 

 تاریک ، به تو مینگرم ای سرچشمه روشنیها ، و حسرت عشقی را میخورم  

که هست اما نیست!

عشقی که در قلب من است ولی جرات گفتنش نیست ،  

اما من عاشقت میمانم هیچ خیالی نیست!


اگر میتوانستم

    کاش میتوانستم... 

  

اگر میتوانستم بروم ، میرفتم !

اگر میتوانستم قلبت را بشکنم ، دوایی برای درد قلب شکسته خود می یافتم!

اگر میتوانستم تو را به بازی بگیرم ، قلب من اینک بازیچه ای کهنه نبود!

اگر میتوانستم اشکت را درآورم ، اول از همه اشکهای خودم را پاک میکردم!

نه عزیزم من از تو دلشکسته ترم ، بیش از این مرا پریشان نکن ، من از تو خسته ترم!

اگر میتوانستم بدون تو بمیرم ، تا به حال صدها بار مردم ولی زنده شدم ،  

به عشق تو بیخیال آن دنیا شدم !

به تو عادت نکرده ام ، به عشق خیانت نکرده ام ، کاش میتوانستم فراموشت کنم ،  

تا امروز خودم یک فراموش شده نباشم  ،تا امروز اسیر غصه ها نباشم ،  

دلتنگ و آرزو به دل نباشم ، به امید فردا نباشم ،فردا نیز مثل امروز سخت میگذرد  

 نمیخوام بیش از این سردرگم و پریشان باشم!

کاش میتوانستم رها شوم از زندان تو، دوباره بشکن قلبم را که حکم آزادی  

در دستان توست!

کاش میتواستم رها شوم ، خاک پای سرنوشت را ببوسم و از زندان تو آزاد شوم!

شهر نگاهت


   شهر نگاهت 

اگر شهر نگاهت فرصتی داشت برای دیدن ، اگر قلب تو جایی داشت  

برای همیشه ماندن، عاشق آن نگاه پاکت میشدم و  تا ابد در قلب مهربانت  

گرفتار میشدم!

اگر مرا میدیدی ، به حرفهایم نمیخندیدی ، در دلم مانده است رازی که تنها  

با پرواز به آن میرسیدی!

تو در همان بام بنشین و آواز بخوان ، من به سوی تو می آیم ،  

تو از عشق دلهره ای نداشته باش ، من عاشقت میمانم!

نگو که از گذشته ها، خاطره تلخ داری و از خاطره ها ،لحظه ی خوشی نداری

، من به تنهایی تحمل میکنم لحظه های سخت را ، گرچه قلبم پر از درد است 

اما دوایی میشوم برای دردهای تو!

در لا به لای پرتو غروب ، میبینم لحظه ای پر غرور ، به سوی خورشید میروم  

تا وجود سردم ، گرم شود و گذشته های تلخ به فراموشی سپرده شود!

دنیای من باش ، ای دنیای من ، هوای مرا داشته باش ای نفس من !

اگر شهر نگاهت فرصتی داشت برای همیشه ماندن ،

 اگر خورشید آسمانت گرمایی داشت برای همیشه سوختن ،

میمانم همیشه در قلب گرمت تا بسوزم در عشق پاکت! 


 

  **********************

این یک متن بسیار زیبا از دوست عزیزم فخرالدین اورنگ   

تا به حال دیده بودید مرغ عاشق شود؟؟؟
حال آن مرغ عاشق شده است...
مرغ تمام بال و پرهایش را در راه عشقش از کف داد...
مرغ به عشقش نرسید...
حال مرغ نه عشقی دارد، نه بال و پری برای دوباره عاشق شدن...
اگر آن مرغ را دیدیم یادمان باشد به او بگوییم :

*آهسته نماز بخوان*

  *********************