عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

بمان تا آخرش

 

بمان تا آخرش

با من بمان و هیچگاه از کنارم نرو...

 

تو باشی من نفس میگیرم ، تو باشی من جانی تازه میگیرم...

 

با من باش ، تا آخرین نفس ، تا لحظه ای که جان دارم عزیزم...

 

ای تمام هستی ام تو تمام زندگی منی ، با من بمان و زندگی را از من نگیر!

 

مگر به جز تو چه کسی در این دنیا دارم ؟

 

تو تنها کسی هستی که دیوانه وار دوستش دارم ، تو تنها کسی هستی که همدم شب

 

و روزم و رفیق لحظه های زندگی ام است ...

 

ای همدم شب و روزم با رفتنت  شبهایم را بی مهتاب و روزهایم را مثل شبهایم نکن !

 

ای رفیق لحظه های زندگی ام ، این لحظه های زیبای با تو بودن را از من نگیر !

 

همه دلخوشی ام تویی ، بهترین لحظه زندگی ام آن لحظه است که در کنار تو هستم و

 

در آن چشمهای زیبایت نگاه میکنم و آرام با صدای آهسته میگویم که دوستت دارم

 

عزیزم...

 

بمان که با ماندنت در کنارم یک دنیا خوشبختی را به من هدیه میدهی !

 

ای زیباترین زیبایی ها ، ای مظهر خوبی ها ، ای تو لایق بهترین ها با منی که بدجور

 

دیوانه آن قلب مهربانت هستم بمان و با رفتنت  زندگی را به کامم تلخ نکن !

 

با رفتنت من نیز از این دنیا خواهم رفت ، گفته بودم که این دنیا را بدون تو نمیخواهم!

 

از تمام دار این دنیا تنها تو را دارم و تنها تو را میخواهم !

 

تویی که قلبم را از عشق و محبت خودت جان دادی ، و به منی که خسته از تنهایی ها

 

 بودم نفس دادی!

 

با من بمان ، تا آخرش ! آخرش همان لحظه ای است که می فهمی تنها تو را

 

میخواستم!

 

آخرش همان روزیست که خواهی فهمید چقدر تو را دوست داشته ام !

 

آخرش همان لحظه ای است که خواهی فهمید از عشقت مرده ام....

 

آری از عشقت مرده ام....

 

پس تا لحظه ای که از عشق تو نمرده ام با من بمان عزیزم..



 

نظرات 237 + ارسال نظر
سحر چهارشنبه 21 شهریور 1386 ساعت 21:46 http://www.az-eshgh-ta-abadiat.blogfa.com

سلام
خوبی؟
ممنون که بهمون سر زدی ولی خوشحال تر میشدیم مطلبی که گذاشتیمو تا آخر میخوندی و به سوالمون جواب میدادی
بازم بیا پیشمون خوشحال میشیم

مینا چهارشنبه 21 شهریور 1386 ساعت 21:50 http://iceheart2007.blogfa.com

سلام.خوبی؟
ممنون از حضور مهربونت...
و ممنون از اینکه لینکم کردی...
خیلی خوشحالم کردی

نازنین چهارشنبه 21 شهریور 1386 ساعت 21:55 http://nazanin29.blogfa.com

سلام چطوری اقا مهدی
خیلی ممنون از حضور گرمتون
خوشحال شدم
بازم به من سر بزنید
اگه با تبادل لینک موافقی خبرم کن
یا حق

عطش ۴۲ چهارشنبه 21 شهریور 1386 ساعت 23:01 http://nazarilad42.persianblog.ir

سلام دوست گرامی
بسیار زیبا و گیرا بود.دوست من هیچ کس نمی داند چرا این زندگی که مانند جریان آب است او را به سمت جزیره ی خاصی می کشاند ونه به سمت جزیره ای که خودش قصد کرده.
با حکایتی از فرهنگ ایرانی به روزم
دادارآسمان یارتان باد

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 شهریور 1386 ساعت 23:02

سلام آقا مهدی

وبلاگ قشنگی داری

اگه موافقی لینکتون کنم بهم خبر بده

موفق و سربلند باشی

بدرووووووود

نیلوفر چهارشنبه 21 شهریور 1386 ساعت 23:04

نیلوفر چهارشنبه 21 شهریور 1386 ساعت 23:13 http://niloufar-abi.blogfa.com

سلام آقا مهدی

ممنون از این که به من سر زدید

اگه دوست داشتید تبادل لینک کنیم بهم خبر بدید

موفق و سربلند باشید

وب زیبایی دارید

تازه های ادبی چهارشنبه 21 شهریور 1386 ساعت 23:15 http://www.s1001.com/ccccc.htm

سلام. تازه های ادبی به روز شد
یاعلی

اتوسا پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:07 http://great-ahoura.persianblog.ir

سلام مهدی عزیز
تا به حال دلتنگ شدی بی سبب؟
تا به حال دلت ابری شده ؟
مرا ببخش حالا امدم
نه برای اینکه بگویم چیزی در چنته دارم که دفتر تو پر از عاشقانه است برای خودم که دوستی چون تو را دارم ...ممنونم از اینکه امدی

اتوسا پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:08 http://great-ahoura.persianblog.ir

گفتی : سالهای سرسبزی ِ صنوبر را،
فدای فصل ِ سرد ِ فاصله مان نکن!
من سکوت کردم!
گفتی : یک پلک نزده،
پرنده ی پندارم
از بام ِ خیال تو خواهد پرید!
من سکوت کردم!
گفتی : هیچ ستاره ای،
دستاویز ِ تو در این سقوط ِ بی سرانجامم
نخواهد شد!
من سکوت کردم!
گفتی: دوری ِ دستها و همکناری ِ دلها،
تنها راه ِ رها شدن است!
من سکوت کردم!
گفتی : قول می دهم هر از گاهی،
چراغ ِ یاد ِ تو را در کوچه ی بی چنار و چلچله
روشن کنم!
من سکوت کردم!
سکوت کردم ، اما
دیگر نگو که هق هق ِ ناغافلم را
از آنسوی صراحت ِ سیم و ستاره نشنیدی!

اتوسا پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:09 http://great-ahoura.persianblog.ir

سلام می کنم به باد،
به بادبادک و بوسه،
به سکوت و سوال
و به گلدانی،
که خواب ِ گل ِ همیشه بهار می بیند!
سلام می کنم به چراغ،
به «چرا» های کودکی،
به چالهای مهربان ِ گونه ی تو!
سلام می کنم به پائیز ِ پسین ِ پروانه،
به مسیر ِ مدرسه،
به بالش ِ نمناک،
به نامه های نرسیده!
سلام می کنم به تصویر ِ زنی نِی زن،
به نِی زنی تنها،
به آفتاب و آرزوی آمدنت!
سلام می کنم به کوچه، به کلمه،
به چلچله های بی چهچه،
به همین سر به هوایی ِ ساده!
سلام می کنم به بی صبری،
به بغض، به باران،
به بیم ِ باز نیامدن ِ نگاه ِ تو...

باورکن من به یک پاسخ کوتاه،
به یک سلام ِ سر سری راضیم!
آخر چرا سکوت می کنی؟

اتوسا پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:10 http://great-ahoura.persianblog.ir

روزگاری رازِ زیبایی زنبق ها را نمی دانستم!
دستم به دستگیره ی دل سپردن نمی رسید!
چشم چکامه هایم ضعیف بود!
پس با عینک ِ عشق به آسمان نگاه کردم!
به باغ و بلوغ ِ بوسه و بی حصاری ِ آواز!
به پولک ِ سرخ ماهی تنگ!
به جهره ام در آینه ترک دار!
نگاه کردم و دانستم!
دانستم که جهان،
کوچکتر از کره در س جغرافی دبستان است!
دانستم که کلید ِ تمام قفلهای ناگشوده ی دنیا،
همه این سالها در جیب من بود و بی خبر بودم!

اتوسا پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:11 http://great-ahoura.persianblog.ir

دانستم که می شود با یک چوب کبریت،
خورشید ِ عظیمی را در آسمان روشن کرد!
دانستم که گذشتن از گناه ِ روزگار آسان است!
بخشیدن ِ خشم ِ شعله بر پرِ پروانه
و آمرزش ِ زنبورهای گزنده ی عسل آسان است!
حالا از پس همین عینک به زندگی نگاه می کنم!
در پس همین عینک چشم به راه تو می مانم!
در پس ِ همین عینک می گریم
و روزی،
در پس ِ همین عینک خواهم مرد!
آی!
قاریان ِ خاموش ِ گریه های من!
دیگر از دوری ِ دستهای و ستاره ها زاری نکنید!
من در تاب و تاب این ترانه های تنهایی،
به جای تمام شما گریه کرده ام!

اتوسا پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:12 http://great-ahoura.persianblog.ir


اگر شبی فانوس ِ نفسهای من خاموش شد،
اگر به حجله آشنایی،
در حوالی ِ خیابان خاطره برخوردی
و عده ای به تو گفتند،
کبوترت در حسرت پر کشیدن پرپر زد!
تو حرفشان را باور نکن!
تمام این سالها کنار ِ من بودی!
کنار دلتنگی ِ دفاترم!
در گلدان چینی ِ اتاقم!
در دلم...
تو با من نبودی و من با تو بودم!
مگر نه که با هم بودن،
همین علاقه ساده سرودن فاصله است؟

اتوسا پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:13 http://great-ahoura.persianblog.ir

من هم هر شب،
شعرهای نو سروده باران و بسه را
برای تو خواندم!
هر شب، شب بخیری به تو گفتم
و جواب ِ تو را،
از آنسوی سکوت ِ خوابهایم شنیدم!
تازه همین عکس ِ طاقچه نشین ِ تو،
همصحبت ِ تمام ِ دقایق تنهایی ِ من بود!
فرقی نداشت که فاصله دستهامان
چند فانوس ِ ستاره باشد،
پس دلواپس ِ‌انزوای این روزهای من نشو،
اگر به حجله ای خیس
در حوالی ِ خیابان خاطره برخوردی!

اتوسا پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:14 http://great-ahoura.persianblog.ir

گفتم : کبوتر ِ بوسه!
گفتی : پَر!
گفتم ‍: گنجشک ِ آن همه آسودگی!
گفتی : پَر!
گفتم : پروانه پرسه های بی پایان!
گفتی : پَر!
گفتم : التماس ِ علاقه،
بیتابی ِ ترانه،
بیداری ِ بی حساب!
نگاهم کردی!
نه انگشتت از زمین ِ زندگی ام بلند شد،
نه واژه «پر» از بام ِ لبان ِ تو پر کشید!
سکوت کردی که چشمه ی شبنم،
از شنزار ِ انتظار من بجوشد!

اتوسا پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:15 http://great-ahoura.persianblog.ir

عاشقم کردی! همبازی ِ ناماندگار ِ این همه گریه!
و آخرین نگاه تو،
هنوز در درگاه ِ گریه های من ایستاده است!
حالا - بدون ِ تو!-
رو به روی آینه می ایستم!
می گویم: زنبور ِ گزنده ی این همه انتظار،
کلاغ ِ سق سیاه این همه غصه!
و کسی در جواب ِ گفته های من «پر!» نمی گوید!
تکرار ِ آن بازی،
بدون ِ دست و صدای تو ممکن نیست!
پس به پیوست تمام ِ ترانه های قدیمی،
باز هم می نویسم:
برگرد!

اتوسا پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:16 http://great-ahoura.persianblog.ir

به خودم چرا،
اما به تو که نمی توانم دروغ بگویم!
می دانم بر نمی گردی!
می دانم که چشمم به راه خنده های تو خواهد خشکید!
می دانم که در تابوت ِ همین ترانه ها خواهم خوابید!
می دانم که خط پایان پرتگاه گریه ها مرگ است!
اما هنوز که زنده ام!
گیرم به زور ِ قرس و قطره و دارو،
ولی زنده ام هنوز!
پس چرا چراغه خوابهایم را خاموش کنم؟
چرا به خودم دروغ نگویم؟
من بودن ِ بی رؤیا را باور نمی کنم!
باید فاتحه کسی را که رؤیا ندارد خواند!
این کارگری،
که دیوارهای ساختمان نیمه کاره کوچه ما را بالا می برد،
سالها پیش مرده است!

اتوسا پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:17 http://great-ahoura.persianblog.ir

نگو که این همه مرده را نمی بینی!
مرده هایی که راه می روند و نمی رسند،
حرف می زنند و نمی گویند،
می خوابند و خواب نمی بینند!
می خواهند مرا هم مرده بینند!
مرا که زنده ام هنوز!
(گیرم به زور قرص و قطره و دارو!)
ولی من تازه به سایه سار سوسن و صنوبر رسیده ام!
تازه فهمیده ام که رؤیا،
نام کوچک ترانه است!
تازه فهمیده ام،
که چقدر انتظار آن زن سرخپوش زیبا بود!
تازه فهمیده ام که سید خندان هم،
بارها در خفا گریه کرده بود!
تازه غربت صدای فروغ را حس کرده ام!
تازه دوزاری ِ کج و کوله آرزوهایم را
به خورد تلفن ترانه داده ام!

اتوسا پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:19 http://great-ahoura.persianblog.ir

پس کنار خیال تو خواهم ماند!
مگر فاصله من و خاک،
چیزی بیش از چهار انگشت ِ گلایه است،
بعد از سقوط ِ ستاره آنقدر می میرم،
که دل ِ تمام مردگان این کرانه خنک شود!
ولی هر بار که دستهای تو،
(یا دستهای دیگری، چه فرقی می کند؟)
ورق های کتاب مرا ورق بزنند،
زنده می شود
و شانه ام را تکیه گاه گریه می کنم!
اما، از یاد نبر! بیبی باران!
در این روزهای ناشاد دوری و درد،
هیچ شانه ای، تکیه گاه ِ رگبار گریه های من نبود!
هیچ شانه ای!
-------------------------------------------------------

بخشیدی مهربان؟!
بیا و به اسمان امشب نگاه کن

گوگول پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:24 http://www.googooli2magooli.blogfa.com

شلام شطوری؟

گوگول پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:25 http://www.googooli2magooli.blogfa.com

میسی که به من سر زدی

گوگول پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:26 http://www.googooli2magooli.blogfa.com

خیلی وبت خوشمله

گوگول پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:28 http://www.googooli2magooli.blogfa.com

بازم بسریاااااااااااااااااااااااااااا

گوگول پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:29 http://www.googooli2magooli.blogfa.com

فلا بابای

فرزانه شیدا پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:43 http://fsheida.blogfa.com

سلام لزف مینید اه اینارو برام انجام بدید ودکلمه کنید فقط اجازه بدید که من با مدیر سایتم صحبت کنم تا اگه سایت سنگین نمیشه بزارم و تا پیش ازون به زحمت نمیندازم شما رو .مرسی
و حتما خبرش رو بهتون میدم
یدنیا تشکر
شاد باشید وموفقhttp://www.fsheida.com

فرزانه شیدا پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 00:44 http://fsheida.blogfa.com

سلام لطف میکنید اگه اینکارو برام انجام بدید ودکلمه کنید فقط اجازه بدید که من با مدیر سایتم صحبت کنم تا اگه سایت سنگین نمیشه بزارم و تا پیش ازون به زحمت نمیندازم شما رو .مرسی
و حتما خبرش رو بهتون میدم
یدنیا تشکر
شاد باشید وموفقhttp://www.fsheida.com
ببخشید فونتم فرق میکرد درست ننوشت



محسن پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 01:23 http://www.jokebartar.blogfa.ir

سلام دوست عزیز
من آپ کردم منتظرتم
موفق باشی
بای

تازه های ادبی پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 01:39 http://www.s1001.com/ccccc.htm

ممنون از لطف همیشگی شما

سپیده پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 01:53 http://http:/www.khorshidblog.blogfa.com

وای ! وبلاگتون خیلی عالیه من که خیلی خوشم اومد دست مریزاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!منتظرم!!!!
موفق باشین

آه پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 03:05 http://2291359.blogfa.com

سلام حال شما
دل حکایت غریبی داره.میگیره . میشکنه. میلرزه. میرنجه. ...
همه زخمها دیده میشن . همیشه این درده که دیده نمیشه
اما دل
نه زخمش دیده میشه نه درد ش
کسی نمیفهمه نمیبینه که حالتو بپرسه!عیادتت بیاد!
باید تنهائی تحملش کنی
درد دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
بازم سر میزنم
یا حق

پینار پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 05:45 http://aiuldouz.blogfa.com

سلام.
خسته نباشید.
به خاطر استعدادی که در وجودتون به ودیعه گذاشته شده بهتون تبریک می گم.(خوب نوشتن)

اسحاق آبادی پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 06:45 http://hediyearash.blogfa.com

چه کسانی
عاطفه را تحت فشار روحی قرار دادند ...در پی غیبت چند روزه ..... آیا عاطفه بخاطر بخاطر مصرف اجباری لیتیوم یادیگر مواد مامورین اطلاعات دچار پسی دوقطبی شده وتعادل روانی خود را از دست داده ......

مهدی جان قضاوت این جنایت را باخواندن پست هایش .. و رویداد اخیر و پرونده آخرین گام به شما واگذار میکنم واز شما میخواهم این فرشته خدا را تنها نگذارید


بخشی از پرونده امنیتی آخرین گام ..... سرباز خدا
......................................................

توجه داشته باشید : حقیر بر اساس آئین نامه نظامی هیچ اهانتی به خامنه ای نکردم .. آئین نامه نظامی بمن میگوید با دشمن به زبان مادری اش صحبت کن تا بفهمد .. من با زبان علی مطرب صحبت کردم ..تا بفهمد





لازم دیدم در این پرونده از دخترم عاطفه ۱۶ ساله تشکر کنم که با زحماتش روی زنان ایرانی را در جنگ حق وباطل سفید کرد .. بی شک زنان ایرانی دلیرانی هستند که تاریخ به خود ندیده .. وامروزه که ارازل خودرا مرد میدانند وچادر زنانه سر کرده اند به این زنان باید گفت مرد ..وتاریخ ایران همواره از این مردان بظاهر زن انباشته بوده .. که همواره حقشان پایمال شده اسنت .. من اعلام میکنم در مقابل عاطفه وعاطفه ها کم آوردم ..واینانند که باید سرباز خدا نامیدشان .. رحمت به شیر حلالی که خورد ..





این وبلاگ ( http://hediyearash.blogfa.com ) اسنادملی تلقی شده وبخشی از پرونده امنیت مللی آخرین گام است ..فیلتر نخواهد شد ..پس در نظر دهی محتاط باشید ..زیرا سخنتان در تاریخ ثبت خواهد شد ..

yassin پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 17:32

salam wa dorod bar agha mahde aziz azton ya khahesh dashtam har waght ke ahnge ya cheze mikhoned wasab eml koned wa hamin ahnge wablageton hamen ham mekham age zahmate nast wasam befarested mamnon mesham azizam wa az wblaget ham khele khosham omad baba to degeh ke haste moraghebe khodet besh byeeeeeeeeee
.
.
.
.
.
.
.woooooooooooooooooooooow god agha mahde jooooooooon

[ بدون نام ] جمعه 23 شهریور 1386 ساعت 12:04

[ بدون نام ] جمعه 23 شهریور 1386 ساعت 12:06

عالی بود عالی تشکرمیکنم

ناشناس جمعه 23 شهریور 1386 ساعت 12:58


سلام دوست خوبم

کارت واقعآ عالیه وب با حالی داری

آرزومند آرزوهای طلایی تو

از طرف یه عاشق شکست خورده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد