ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بدون تو این زندگی را نمیخواهم ، بعد از تو عاشقی را بی معنا می دانم!
گفته بودم که تو اولین و آخرینی ، ای سرآغازم من پایان را نمیخواهم!
می دانی که چقدر دوستت دارم؟ بدان و باور داشته باش که یک دنیا دوستت دارم!
این حرفهایم شعار نیست ، دل می گوید و من نیز حرف دلم را مینویسم!
بدون تو این دنیا را نمیخواهم ای دنیای من!
حالا که آمدی و مرا عاشق خودت کردی ، رهایم نکن!
حالا که این قلب مرا از عشقت شعله ور کردی ، آب سرد بر روی آن نریز و مرا
ناامید به فرداهایم نکن!
بدون تو این زندگی را نمیخواهم ، باور داشته باش که جز تو کسی را نمیخواهم!
تو را میخواهم و آن دستان مهربانت ، در کنار تو بودن را میخواهم و نگاه به آن
چشمان زیبایت ، جدایی و نفرت را نمیخواهم!
بدون تو شوقی برای نفس کشیدن ندارم ، تو همنفس منی ، بی تو حسی برای تنها
نفس کشیدن ندارم!
ستاره های آسمان شاهد دو چشم خیسم هستند ، دو چشمی که از دلتنگی تو لحظه
به لحظه خیس است ! بدون تو ستاره های آسمان باید به عزای چشمانم بنشینند!
بدون تو زیبایی های این دنیا را نمیخواهم ، دریا و نم نم باران را نمیخواهم !
دریا را میخواهم آن لحظه که تو در کنارم باشی و دستت درون دستهایم باشد!
باران را آن لحظه میخواهم که هر دو با هم خیس خیس بدون هیچ چتر و سرپناهی
زیر آن قدم بزنیم! بدون تو این زندگی را نمیخواهم ، باورش سخت است اما ...
من تنها تو را میخواهم!
من نیستم این که اینجاست این من که تنهاست
من بی تو هیچم تو هرجا که باشی من انجاست
این جا سراغ تو را از که باید بگیرم؟
این جا که بیگانگی عادت اشناهاست
وقتی که برگردم از فصل تنهایی خود
دیدار تو برگ زرین فصل تماشاست
چگونه بال زنم تا به نکجا که تویی
بلندمی پرم اما ، نه آن هوا که تویی
تمام طول خط از نقطه ی که پر شده است
از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی
ضمیر ها بدل اسم اعظم اند همه
از او و ما که منم تا من و شما که تویی
تویی جواب سوال قدیم بود و نبود
چنانچه پاسخ هر چون و هر چرا که تویی
به عشق معنی پیچیده داده ای و به زن
قدیم تازه و بی مرز بسته تا که تویی
به رغم خار مغیلان نه مرد نیم رهم
از این سغر همه پایان آن خوشا که تویی
جدا از این من و ما و رها ز چون و چرا
کسی نشسته در آنسوی ماجرا که تویی
نهادم اینه ای پیش روی اینه ات
جهان پر از تو و من شد پر از خدا که تویی
تمام شعر مرا هم ز عشق دم زده ای
نوشته ها که تویی نانوشته ها که تویی
به دیدن آمده بودم دری گشوده نشد
صدای پای تو ز آنسوی در ، شنوده نشد
سرت به بازوی من تکیه ای نداد و سرم
دمی به بالش دامان تو غنوده نشد
لبم به وسوسه ی بوسه دزدی آمده بود
ولی جواهری از گنج تو ربوده نشد
نشد که با تو برآرم دمی نفس به نفس
هوای خاطرم امروز مشکسوده نشد
به من که عاشق تصویرهای باغ و گلم
نمای ناب تماشای تو نموده نشد
یکی دو فصل گذشت از درو ، ولی چه کنم
که باز خوشه ی دلتنگیم دروده نشد
چه چیز تازه در این غربت است ؟ کی ؟ چه زمان
غروب جمعه ی من بی تو پوک و پوده نشد ؟
همین نه ددیدنت امروز - روزها طی گشت
که هر چه خواستم از بوده و نبوده نشد
غم ندیدن تو شعر تازه ساخت . اگر
به شوق دیدن تو تازه ای سروده نشد
نگاهم به دنبال خط غباری است
که این بار انگار با او سواری است
سواری که در دستهای بزرگش
برای من منتظر هدیه واری است
سواری به نام تو در هیأت مرگ که پایان محتوم هر انتظاری است
به چشم دگر بین من هر خیابان
در این روزها مرگ دنباله داری است
و میدانچه ها با گروه درختان
به انگاره ی چشم من باغ داری است
بدون تو ای دسوت این زنده بودن
نفس در نفس گردش بی مداری است
امید افکن و زندگی کش غم تو
به دوش من خسته سنگین چه باری است
زمانی که جز مرگ کاری نمانده
برای تو مردن هم ای دوست کاری است
مرا ، آتش صدا کن تا بسوزانم سراپایت
مرا باران صلا ده تا ببارم بر عطش هایت
مرا اندوه بشناس و کمک کن تا بیامیزم
مثال سرنوشتم با سرشت چشم زیبایت
مرا روی بدان و یاری ام کن تا در آویزم
به شوق جذبه وارت تا فرو ریزم به دریایت
کمک کن یک شبح باشم مه آلود و گم اندرگم
کنار سایه ی قندیل ها در غار رؤیایت
خیالی ، وعده ای ،وهمی ، امیدی ،مژده ای ،یادی
به هر نامه که خوش داری تو ، بارم ده به دنیایت
اگر باید زنی همچون زنان قصه ها باشی
نه عذرا را دوستت دارم نه شیرین و نه لیلایت
که من با پکبازی های ویس و شور رودابه
خوشت می دارم و دیوانگی های زلیخایت
اگر در من هنوز آلایشی از مار می بینی
کمک کن تا از این پیروزتر باشم در اغوایت
کمک کن مثل ابلیسی که آتشوار می تازد
شبیخون آورم یک روز یا یک شب به پروایت
کمک کن تا به دستی سیب و دستی خوشه ی گندم
رسیدن را و چیدن را بیاموزم به حوایت
مرا آن نیمه ی دیگر بدان آن روح سرگردان
که کامل می شود با نیمه ی خود ، روح تنهایت
دلخوشم با کاشتن هر چند با آن داشتن نیست
گرچه بی برداشت کارم جز به خیره کاشتن نیست
سرخوش از آواز مستان در زمستانم که قصدم
لانه را مانند مور از دانه ها انباشتن نیست
حرص محصولی ندارم مزرع عمر است و اینجا
در نهایت نیز با هر کاشتن برداشتن نیست
سخت می گیرد جهان بر سختکوشان و از آنروز
چاره ی آزاده ماندن غیر سهل انگشاتن نیست
گر به خک افتم چو شب پایان چه بک از آنکه کارم
چون مترسک قامت بی قامتی افرشاتن نیست
از تو دل کندن نمی دانم که چون دامن ز عشق است
چاره دست همتم را جز فرونگذشاتن نیست
سر به سجده می گذارم با جبین منکسر هم
در نماز ما شکستن هست اگر نگزاشتن نیست
چیزی بگو بگذار تا همصحبت باشم
لختی حریف لحظه های غربتت باشم
ای سهمت از بار امانت هر چه سنگین تر
بگذار تا من هم شریک قسمتت باشم
تاب آوری تا آسمان روی دوشت را
من هم ستونی در کنار قامتت باشم
از گوشه ای راهی نشان من بده ، بگذر
تا رخنه ای در قلعه بند فترتت باشم
سنگی شوم در برکه ی آرام اندوهت
با شعله واری در خمود خلوتت باشم
زخم عمیق انزوایت دیر پاییده است
وقت است تا پایان فصل عزلتت باشم
صورتگر چشمان غمگین تو خواهم بود
بگذار همچون اینه در خدمتت باشم
در خوابی و هنگام را از دست خواهی داد
معشوق من ! بگذار زنگ ساعتت باشم
پیشواز کن شاعر با غزل که یار آمد
بسته بار گل بر گل عشق با قطار آمد
یک دو روز فرصت بود تارسیدن پاییز
که به رغم هر تقویم باز هم بهار آمد
دانه ای که چندین سال پیش از این به دل کشتم
نیش زد سپس بالید عاقبت به بار آمد
یک نفر گرفت از منعشق و شعر را . انگار
سکه های نارایج باز هم به کار آمد
او امید بود امات بیم نیز با او بود
مثل نور با ظلمت ماه شب سوار آمد
تا محاق کی دزدد بار دیگرش ، حالی
آن شهاب سرگردان باز بر مدار آمد
با رضایتی در خور از تسلط تقدیر
گرچه هم شکایت ور هم شکسته وار آمد
او تمام ارزش هاست خود یرای من . با او
باز هم به فصل عشق اصل اعتبار آمد
با زلالی اش سرزد ازکدورتی کهنه
صبح هایم اوست گرچه از غبار آمد
گنجشک من ! پر بزن درزمستانم لانه کن
با جیک جیک مستانت خانه را پر ترانه کن
چون مرغکان بلزیگوش از شاخی به شاخی بپر
از این بازویم پر بزن بر این بازویم خانه کن
با نفست خوشبختی را به آشیانم بوزان
با نسیمت بهار را به سوی من روانه کن
اول این برف سنگین را از سرم پک کن سپس
موهای آشفته ام را با انگشتانت شانه کن
حتی اگر نمی ترسی از تاریکی و تنهایی
تا بگریزی به آغوشم ترسیدن را بهانه کن
با عشقت پیوندی بزن روح جوانی را به من
هر گره از روح مرا بدل به یک جوانه کن
چنان شو که هم پیراهن هم تن از میان برخیزد
بیش از اینها بیش از اینها خود را با من یگانه کن
زنده کن در غزل هایم حال و هوای پیشین را
شوری در من برانگیزد و شعرم را عاشقانه کن
سلام مهدی عزیز
ممنون از لطفت
با مشکلات پرشین که اشنا بودی
نتوانستم زودتر ازاین بیایم
متنت مثل همیشه زیبا و دلنشین و زبان من قاصر
موفق باشی همیشه عاشق
سلام مهدی
آره اون کسی رو که میخوای نباشه،زندگی بی معنی میشه.
اصلاً میخوای چیکار.آره بدرد یه کار میخوره،اتظار
به پیش روی من , تا چشم یاری می کند دریاست چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست در این ساحل که من افتاده ام خاموش غمم دریا , دلم تنهاست . وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست!!
کجائید ،چرا به من سری نمیزنید؟!
سلام
ممنون از لطف شما
از اینکه زحمت کشیدید و اومدید متشکرم
شاد و سلامت باشید
یاعلی
با سلام
مهدی جان مرسی از آپت ممنون عزیزم
عشق پایان راه نیست
این جاده به سوی تو نمی آید .گلی در کنار آن نمی روید .کجا بروم ؟
از که بپرسم نشانی نگاه تورا ؟ کجا بروم که نه قفسی باشد ونه هوسی ؟
کجا بروم که نه فرهاد کوهکنی باشد ونه شیرینی،نه مجنون بیابانگردی ونه لیلایی ،نه یعقوب ونه پیراهنی؟
کجا بروم که فقط تو باشی وزمزمه ای که ازتو شروع شود وبه دریایی دوربریزد؟
کجا بروم که فقط توباشی ونه حتی گل سرخی که عطر نفسهای تو دارد تا آسمان قد کشیده است ؟
کجا بروم که نه ستاره ای باشد ونه ماه پاره ای ،فقط نگاه زیبای توباشد وچراغی که از خورشید روشن تر است .با این پاهای خسته ودستهای سرد کجا بروم که نه خزانی باشد ونه بهاری ،نه سکوتی باشدونه آوازهای یک قناری ؟
این جاده ها وهم آلود که نه سیب سرخی که نشان از عشق باشد را می شناسد ونه بالهای پروانه که دور شمع می چرخد ونه شمع آرام آرام نابود می شود ونه ققنوس است که از آتش عشق خود تولدی دوباره را به وجود می آورد ونه بالهای پرستورا هرگز به تو نخواهد را هرگز به تو نخواهند رساند .
به کجا بروم که نه من باشم ونه شعر های رنگ پریده دفترم که از دوری عشق کلمات یاریشان نمی کند؟
به کجا بروم که نه شب باشد ونه روز،نه هوا ونه خلاء،نه عشق ونه نفرتی باشد ،نه دیو،نه فرشته ای باشد ؟
به من بگو،تو بگو، بگو چگونه تو را پیدا کنم تا آرامش ابدی را دریابم ؟
این سایه های سرد دنبال من هستند ،این آئینه های مغرورمن را نشان می دهندوزمزمه می کند که بیاموز از ما،این نی های شکسته از نابودی من می گویند :
دیگر خسته ام از این سردی ،از این آئینه از این سکوت از این ساز شکسته.
کجا بروم ؟
توبگو ؟
تو نشانی بده ؟
از کدام جاده شروع کنم ؟
که جزء تپشهای دل تو روی از زندگی نباشد !
که جزء آغوش پر از آرامش تو این التهاب را به پایان نمی رساند تو خود بگو من چگونه با این سردر گمی کنار بیایم !
کجا بروم که تو را همیشه از آن خود کنم .
دستان سردم تو را می جوید وبس . زندگی را برایم به ارمغان بیاور، مرا اینگونه نابود نکنن !
کجا بروم که دوباره تو را از آن خود کنم ؟
دیگر از این دوری خسته ام، از فاصله ها بی زارم ، من طاقت این همه غذاب را ندارم .
این بار می خواهم برایت اعتراف کنم که من مغرورترین انسان روی زمین دربرابر چشمان تو کم آورده است می خواهم بگویم که من طاقت این دوری را ندارم آیا باز هم باید به انتظار بازگشت تو با سرنوشت بجنگم ودست تقدیر را بهانه کنم ؟
من وتو باهم این راه را شروع کردیم ،دست در دست هم با گام های هماهنگ واستوار، وزمزمه عشق را در گوش نجوا می کردیم به یاد داری .
حال در این راه من تنها ماندم تنها ،با گامهای سوست که حتی طاقت کشیدن این جان بدون روح را ندارد این جسم مرده که محکوم به ماندن وزیست در این دنیایی توست .
نمی دانم چه گناهی کردم که اینگونه در معرض آزمایش خداوند قرار گرفته ام او که خود می دانست من این بار خواهم باخت نمی دانم چرا اما دیگر طاقت این همه سختی را ندارم خسته ام خسته از این همه بازی های سرنوشت دیگر طاقت ندارم... ندارم... ندارم..............
تمامی هستیم آنچه که سالها در پیشگاه تو پیدایش کرده بودم حال به دست نابودی رسیده است این را امیدوارم تو به خوبی درک کنی .
برای تمامی لحضاتی که با تو بوده ام فانوسی از اشک ساختم تا اگر روزی خواستی دوباره از این جاده بگذری به یاد من باشی کسی که مغرور بود وهیچ وقت به تو نگفتم که چقدر به تو محتاج هستم تا زندگی دوباره را آغاز کن.
برای تمامی حرفهایت آرامگاهی با وسعت روح ساختم تا اگر روزی بازگشتی وگذری به آنجا رسیدی به یادمن باشی که بعد از رفتن تو مرگ را درآغوش گرفته ام ودر تمامی آن لحظه ها چشم انتظار بازگشت تو بودم ............
برای زیبایی چشمانمان که در آن لحظه با شکوه زمزمه عشق را می خواند قابی از یاقوت کبود ساختم تا هر وقت به آن نگاه کردی به یاد آن لحظه باشم به یادآن چشمانی که به زیبای عشق بوداما حرف از جدای می زد ،عشقی که هیچ وقت باور نکردی و.........
تو با تمامی آنچه که می گفتی باز هم خسته شدی ورفتی من ماندم غرورم وبهانه هایم،حرفهایم، وعشقی که تازه آغاز شده بود. اما دیگر دیر است،دیر زیرا تو رفته ای ومن ماندم تنها وهزاران سوال بی جواب من ماندم نگاه بی بهانه ام من ماندم دستان سردم ،من ماندم دفترچه بهانه ها که دست از سرم بر نمی دارد هر لحضه که می گذرد به پیشگاه خود من را می خواند وبه زمزمه عشق تو را می سراید .....
بعد از رفتن تو احساس پوچی می کنم تمام وجودم نابود شده است ....
این بار مقصر اصلی بازی خود من بودم من به خودم ایمان ندارم برای همین است که باز هم باختم خودم با دستان خودم همه چیز را نابود کردم همه آن چیزهای که با دستان خودم ساخته بودم وبرای رسیدن به آنها شاید تلاش کرده بودم من به خودم ایمان ندارم برای همین است که من نابود شدم .
نابود ............................نابود......................نابود...................................
این خیلی خندار است که در این وحال از زمان حرف از مرگ نخواهم زد زیرا هنوز تو وجود داری شاید هم امیدی در قلب من است که تو را میخواند ..
میخواهم باز هم دوباره ازنوشروع کنم شاید این بهانه ترین کاری باشد که من دارم انجام می دهم اما باز هم می خواهم با امید زندگی کنم
بااین که مرگ را یک بار با آغوش باز قبول کردم اماباز هم بازگشتم بازهم بازگشتم .......
یک شروع دوباره یک جور فرصت .....
اما هنوزهم این احساس دوگانگی دست از سرم برنمی دارد .....
سوال های بی جوابم دست از سرم برنمی دارد....
سلام آقا مهدی گل خیلیییییییییی قشنگ بود مثل همیشه / تو بهترینی واقعا نمیدونم چطوری احساساتمو در مقابل متنهای قشنگت بیان کنم
از این دفتر عشق بهترین وب لاگ هست هیچ شکی درش نیست محتوای این وب لاگ واقعا رویایی و خواندیه محشره به نویسنده این وب لاگ تبریک میگم
سلاااا م مهدی آقا
خوبی؟
بازم مثل همیشه عالی ای ول
ما طرفدار پرا پا قرص متنهای توییم
خیلی قشنگن
ممنون که خبر کردی
سلام
ممنونم که از آپت خبرم کردی
آپت بسیار جالبه
با تبادل لینک و لوگو موافقی
منتظم
بای بای
[img]http://qsmile.com/qsimages/178.gif[/img]
سلام متنهات زیبا بود موفق باشی امیدوارم به زودی به عشقت برسی. منظورم سارا است.
مهتاب
سلام
زیبا و با احساس بود مثل همیشه
ممنون که خبرم کردی
موفق باشی
.
.
.
زندگی دفتری از خاطرهاست ... یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک ... یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسفر سختی هاست ، چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد... ما همه همسفریم
سلام عزیز
بابا خجالتمون دادی و رفتی
قربون صفای تو
عجب خاطراتی داره این خاله بازی تو وبلاگها
بازم ممنون که به من لطف داری
قربونت
سلام عزیز
منم مریم گل هستم
خوشحال می شم رد پاتو نو در وبلاگم ببینم
مرسی از محبت شما
پس گلایی که چیدی کو ؟
من که ندیدم؟
اشکات کو؟
من که ندیدم؟
باید ببرم چشمامو تعمیر
فکر کنم کمی ضعیف شده باشن
سلام آقای مهدی لقمانی منو ببخشید اگه این دفعه رسم امانتداری را به جا نیاوردم من همیشه اگه از متنهای شما استفاده کردم منبعشو می نوشتم راستش این دفعه چون چند از احساس خودم باید می نوشتم این جسارت را به خرج دادم امیدوارم منو ببخشید و پوزش و عذرخواهی منو قبول کنید
سلام مهدی عزیز
متن خیلی زیبایی بود
از اینکه منو خبر کردی خیلی مرسی
امیدوارم همیشه شاد و خوش و خرم باشی
هر چه گشتم در این شهر نبود اهل دلی که بداند غم دلتنگی و تنهایی ما
سلام م م م م م م .................... خوفی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منو یادت میاد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ فک کنم وبلاگ نقلی مو می شناختی !!!!!!!!!!!!!!
پیشم بیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
مثله همیشه کارت حرف نداره دوس جون
کلی خـــــــــــــــوشـــــــحـــــــــال شدم ;) ;)
.
______*___*_________*___*___
___*_________*___*__________*
__*____________*_____________*
__*____________*_____________*
__*__________________________*
___*______آپــــــــم بـدو بیــــا______*
____*______________________*
______*__________________*
________*______________*
__________*__________*
_____________*_____*
_______________*_*[POUYA]
به جای این که به تاریکی لعنت بفرستید، یک شمع روشن کنید
معذرت میخوام اگه نظراتم کوتاه و کمه آخه جاهای زیادی باید سر بزنم.
.......
منتظرتون هستم.
راستی اگه اهل تبادل لینک بودید من لیسته پیوندهام هنوز خالیه!
....
منو به این اسم لینک کنید
:
از هر دری سخنی +[ پــو یــا ]+
.
.......
منتظرتون هستم.
سلام دوست عزیز
خوبی؟
خیلی زیبا مینویسی
حرف نداشت
و همیشه میگم وبلاگ فقط دفتر عشق
موفق باشین
بازم بهت سر میزنم
خوشحال میشم
یا حق
سکوت کن
به یاد آنکه در سپیده جان سپرد
سکوت کن
به یاد آنکه با امید خلق مرد
سکوت کن
به یاد خشم آن شهید سربلند
سکوت کن
به یاد آنکه عاشقانه زخم خورد
تو از سکوت اگر به خشم می رسی
سکوت کن
××××××××××××××××××××
از حضورتون ممنونم . اگه افتخار دادید منو با نام پرنده مهاجر لینک کنید و به من هم بگید شما رو با چه نامی لینک کنم .
سلام دوست عزیز
زیبا بود
منم به روزم
موفق و پیروز باشید
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
در ضمن خوشحال میشم به سایت گروهی ما هم سر بزنید
http://misagh2007.parsiblog.com
سلام. ممنون که به وبلاگ من سر زدین و ممنون از کامنت
بازم پیش من بیا خوشحال میشم.
فعلا بای
سلااااااااااااااااااااااااااااااام
به به واقعا لذت بردم
راستش من چند دفعه آدرس وبلاگ شما رو دادم ولی باز نشد
یعنی مینوشت همچین وبلاگی در سیستم بلاگ اسکای وجود ندارد
نمیدونم شاید من اشتباه مینوشتم
فکر کردم دفتر عشق بسته شده
خیلی ناراحت بودم
به ما هم سر بزنید
بایییییییی
دریا باش که اگر کسی سنگی به سویت پرتاب کرد،
سنگ غرق شود،
نه آنکه تو متلاطم شوی
موفق باشی
سلام .
عالی بود .
ممنون از حضور سبزت .
بازم منتظر حضور گرمت هستم ...
دختری می رفت ، پسری او را دید و دنبال او روان شد. دختر پرسید که چرا پس من می آیی ؟ پسر گفت : برتو عاشق شده ام . دختر گفت : برمن چه عاشق شده ای ، خواهر من از من خوبتر است و از پس من می آید ، برو و بر او عاشق شو . پسر از آنجا برگشت و دختری بدصورت دید ، بسیار ناخوش گردید و باز نزد دختر رفت و گفت : چرا دروغ گفتی ؟ دختر گفت : تو راست نگفتی . اگر عاشق من بودی ، پیش دیگری چرا می رفتی؟؟؟؟؟؟ؠ?؟؟
وقتی دلم به درد می اید و کسی نیست به حرفهایم گوش کند وقتی تمام غمهای عالم در دلم نشسته است وقتی احساس میکنم دردمندترین انسان عالمم وقتی تمام عزیزانم با من غریبه می شوند و کسی حرمت اشکهای نیمه شبم را حفظ نمی کند وقتی تمام عالم را قفس میبینم بی اختیار از کنار آنهایی که دوستشان دارم بی تفاوت میگذرم...
موفق باشی نو پیروز
با اتفاقات اخیری که برام افتاده ...
به این حرف ها دوست دارم بخندم ..
اما نمی تونم
چون ......
بهتره دنبال یک دستمال باشم ....
باران می آید ....
سلام دوست من. مطلبتونو خوندم. بسیار خوب بود.
افرین به این پشتکارت
پاینده باشی
از دیارت شاد شدم
اگه نیامد یا رهات کرد و رفت
بهتره بیخیالش بشی
اگر نه یک گلوله تو قلبش شلیک کن . خلاص.
با سلام به مهدی گل
ممنونم
امیدوارم به تنها کسی که میخواهی برسی
*********************************
و با یک جرعه از دریای یادت
میان باغ قلبم جا گرفتی
تو با یک انعکاس نقره ای رنگ
تو چون یک هدیه فیروزه ای
رنگ مرا بر قایق رویا نشاندی
و با یک لطف یک لبخند ساده
مرا به سرزمین عشق خواند ی
تو دیار میان قلب ها را
به رسم آسمانی ها شکستی
چون حسی غریب و واژه های سرخ
میان دفتر روحم نشستی
تو دریای ترین ترسیم یک موج
تو تنها جاده دل تا خدایی
تو مثل شوق یک کودک لطیفی
تو مثل عطر یک گلدان رهایی
تو مثل نغمه موزون باران
به روی اطلسی ها نازنینی
و تا وقتی روحم مال اینجاست
به روی صفحه دل می نشینی
***************************
برقرار باشی
سلام:
برای کسی که عاشق پیشه باشه پست جالب و خوبیه
موفق و پایدار باشید.
سلام ممنون که به من سر زدی
باتبادل لینک موافقی ؟
_________________##________##
_______________###*_______*###
___________.*#####__سلام___#####*.
__________*######_دوست عزیز_######*
________*#######____________#######*
_______*########.__________.########*
______*#########.__________.#########*
______*######@###*_______*###@######*
_____*#########*###____###*#########*
____*##########*__*####*__*##########*
__*###########_____*_*______###########*
_############___وبلاگم رو ____############
*##*#########_بالاخره آپ کردم_#########*##*
*_____########_خوشحال می شم############
######## _______#######_یک_سر_به_____####
________*######__وبلاگم بزنی__######*
_________*#####*__________*#####*
___________*####*موفق باشی####*
_____________*####______####*
_______________*##*____*##*
_________________*##__# #*
__________________*####*
_________________.######.
_______________.#########*
____ _________.###########*
_____________.####*__*######
سلام مهدی جان پست جدیدتونو خوندم مثل همیشه قشنگ بود. من هم به روزم و منتظر
سلام چرا شما یه جا می نویسید دوستش داری یه جای دیگه میگید دوستش ندارم چرا .متنهاتون همخونی نداره