چگونه عاشق بمانم؟
دیگر دوستت ندارم
چگونه می توانم با این قلب شکسته ام ، بی غرور عاشق بمانم!
چگونه می توانم با چشمانی که دیگر یک قطره اشک نیز در آن نیست عاشق بمانم!
دیگر حوصله عاشق شدن ندارم ،عاشقی از من گذشت!
دیگر نه دلی دارم که دلتنگت شود و در انتظارت بنشیند ،و نه اشکی
در چشمانم مانده است که برای تو بریزد! چگونه می توانم با این قلب بی احساسم
عاشق بمانم!
مدتی است که قلبم عاشق ولی تنهاست و لحظه به لحظه بهانه تو را میگیرد
چگونه می توانم با این قلب بهانه گیر عاشق بمانم!
قلبم نسبت به تو بی احساس شده است ،گویا از عشقت سرد سرد شده!
دیگر تو را دوست ندارد و مثل گذشته عاشقت نیست!
شعله های آتش عشقت ، قلب و احساسم را سوزانده است و اینک نیز در حال
خاکستر شدن است ،چگونه می توانم با یک قلب و احساسی که تبدیل به
خاکستر شده عاشق بمانم!
چگونه عاشق بمانم وقتی عشقی در این زمانه نیست!
چگونه می توانم عاشقت بمانم وقتی تو بی وفایی و یک ذره احساس در وجودت نیست!
چگونه عاشقت بمانم وقتی مرا دوست نداری!
عاشقی از ما گذشت ! از این انتظار خسته ام ، از تو و آن قلب بی وفایت دل شکسته ام
دیگر مثل گذشته دوستت ندارم!
به آرزویت رسیدی ! مرا از عشقت سرد کردی و توانستی قلبم را راضی به رفتن کنی!
می روم برای همیشه ! غروری نیز در دل نمانده و اگر تا این لحظه به پای
تو نشسته بودم تنها به خاطر یک ذره غروری بود که در دلم مانده بود اما همان
یک ذره غرور را نیز شکستی!
تو بازیگر خوبی بودی و قلبم نیز بازیچه خوبی برایت بود!
چگونه می توانم عاشقت بمانم وقتی عشقت بی فرجام و دلت سنگ است!
چرا عاشق بمانم وقتی تو هوای مرا نداری ،دلتنگ من نیستی ، دلت با من نیست و
مرا دوست نداری!
تو نیز مثل همه!!! تنها ادعا میکردی که دوستم داری !
چگونه می توانم عاشقت بمانم وقتی دلت با من نیست
پس میروم تا روزی در حسرت عشقم بمیری
ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) و روز زن بر همه شما
عزیزان و مادران مهربان مبارک باد
ای مادر، دوستت دارم
به من فرصتی دوباره بده
میخواهم از عشق تو بمیرم
به من فرصتی دوباره بده ....
بگذار دستهای گرمت را با دستهای سردم بگیرم ...
میخواهم دوباره به آن چشمهای زیبایت با چشمهای خیسم
نگاه کنم... بگذار دوباره با احساس عاشقانه تو را در آغوش
بگیرم و بر گونه مهربانت بوسه بزنم و بگویم دوستت دارم عزیزم..
به من فرصتی دوباره بده ، میخواهم دوباره تو را ببینم...
بگذار قصه نیمه تمام عشقمان با شیرینی به پایان برسد!
مگر چه گناهی کرده ام که تو از من و عشق سرد و خسته شدی؟
مگر چه گناهی کرده ام که تو رفتی و مرا تنها گذاشتی؟
گناه من چند قطره اشکی بود که برایت ریختم، گناه من شبهایی بود
که از دلتنگی و دوری ات تا صبح بیدار بودم، گناه من دلتنگی های
لحظه به لحظه بود ، آری گناه من عاشق شدن بود....
به من فرصتی دوباره بده و این گناه های مرا ببخش!
اگر اینهمه تو را دوست دارم و با این دوست داشتنم دلت را به درد
آورده ام مرا ببخش ، به خدا دست خودم نیست ، این دل من عاشق است
این دل من است که دیوانه وار تو را دوست دارد و آرزو دارد
تا به تو برسد و تو را خوشبخت کند ...
من ضامن این دل دیوانه ام می شوم ، این دل دیوانه مرا نیز ببخش!
تنها به من و این دل گناهکار من فرصتی دوباره بده ....
نگذار از زندگی در این دنیا پیشمان شوم ، بگذار اینک که زنده ام
با بودن تو با خوشبختی زندگی کنم ...
به من فرصتی دوباره بده و دوباره بیا و به من بگو که دوستم داری!
نگذار که در حسرت دیدار با تو بمانم و دیدن تو برایم یک خواب و رویا
شود!
با اراده و اطمینان قلبم را به تو هدیه دادم ، اینک که تنها دار و ندارم را در این
زندگی به تو هدیه دادم آن را شکسته به من بازنگردان!
به من فرصتی دوباره بده ، میخواهم از عشق تو بمیرم...