عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

به عشق تو زنده ام...

 

به عشق تو زنده ا م...

عزیزم این قلب کوچکم تنها برای تو می تپد !

این چشمهای بی گناهم برای تو اشک می ریزند و این تن خسته ام به عشق تو زنده است....

به قلب کوچک و گویا شکسته ام عشق بورز که برای تو می تپد.....

خون عاشقی را با محبت هایت در رگهای خشکم بریز و به من جانی تازه ببخش .....

مرا نوازش کن ٬ مرا آرام کن ٬ بیا و به من بگو که مرا دوست میداری ٬

اگر بارها گفته ای باز تکرار کن عزیزم....

مرا از دلتنگی هایم رها کن و همیشه در کنارم باش تا دیگر چشمهایم بهانه تو را نگیرند !

به عشق تو زنده ام ٬ به امید تو نفس می کشم ٬ اگر روزی بخواهی عشق و امیدم

 را از من بگیری دیگر مجالی برای زندگی نخواهد بود!

عزیزم تو تنها آرزوی منی ٬ با من بمان ٬عاشقتر از همیشه نیز بمان تا من

 نیز به تنها آرزویم که رسیدن به تو می باشد برسم....

در دریای زندگی به عشق تو روبروی امواج خشمگین دریا ایستاده ام ٬ تو که نباشی

 در این دریا غرق خواهم شد ٬پس بیا و قایق نجات من باش عزیزم ٬

و مرا در برابر امواج بی محبتی ها و تنهایی ها

نجات بده و تنها سر پناه برای من باش....

در راه رسیدن به تو خیلی سختی ها را کشیدم ٬ از همه کس

 و و همه چیز گذشتم تا با تو بمانمو دیگر نمیخواهم تویی که به سختی

 به دست آورده ام ٬ به آسانی و در یک لحظه مثل

عشق های پوچ این زمانه از دست بدهم!

عزیزم از تمام دار و ندارم در این دنیا تنها یک قلب کوچک را دارم که در سینه ام به عشق تو

میتپد .... با آن باش ٬ همیشه و همیشه با عطر نفسهایت ٬ خون عاشقی ات کاری کن

 قلبم که تنهای تنها برای تو هست به عشق و به امید تو تا ابد بتپد!

قلبم را نشکن که اگر اینبار شکست ٬ شیشه عمر من نیز شکسته خواهد شد....

عزیزم این قلب کوچکم تنهای تنها برای تو میتپد و من عاشق نیز تنها به عشق تو زنده ام.....


تو کجا بودی؟

تو کجا بودی؟

آن زمان که به آسمان چشم انداخته بودم و از میان اینهمه

 ستارگان آسمان به دنبال تو بودم که یک لحظه

 به من چشمک بزنی و مرا بیش

 از بیش عاشق خودت کنی ، تو کجا بودی؟


آن زمان که دلتنگ تو بودم ، منتظر شنیدن صدای مهربان تو بودم ،

 تک تک ثانیه ها را میشمردم و در تب و تاب دیدار

 با تو بودم ، تو کجا بودی؟ آن زمان که دلم گرفته بود ،

 با خود درد دل میکردم ، اشک میریختم

 و در حسرت دیدن تو بودم تو کجا بودی؟


آن زمان که دستانم را به آسمان برده بودم و تو را دعا میکردم

تو کجا بودی؟


تو کجا بودی که ندانستی من کجا هستم؟


یک لحظه هم از فکر و یاد تو دور نیستم!


تو کجا بودی که ببینی این مرد مجنون در این دنیای

 دور چگونه در پی تو شب و روز به انتظارت ن

شسته است ، خسته است ، شکسته است!


در آن زمان تو با یار دگر بودی و من نیز دلم را به تو خوش کرده بودم

 که آری کسی هست که تنها مرا دوست میدارد !


اما افسوس

افسوس که در آن زمان تو در آغوش یار دیگری بودی.....

بدان که عاشقم

 

بدان که عاشقم....

اگر میبینی حال خودم نیستم و در خود شکسته ام بدان که عاشقم....

 اگر میبینی ساکتم ، آرامم و بی خیال بدان که عاشقم....

 اگر میبینی در گوشه ای نشسته ام ، چشم به آسمان دوخته ام و ستاره ها

 را می شمارم بدان که عاشقم....

اگر میبینی در کناره پنجره ای نشسته ام و به صدای آواز مرغ

عشق گوش میکنم بدان که عاشقم....

 اگر میبینی همیشه حال و هوایم ابری و چشمانم بارانی است بدان که عاشقم....

اگر میبینی هنگام دعا کردن دستهایم را به سوی آسمان برده ام

 و با چشمان خیس حرفهایی را زیر لب زمزمه میکنم بدان که عاشقم...

اگر میبینی همیشه سر به زیرم ، همیشه در فکر فرو رفته ام بدان که عاشقم....

 اگر میبینی گل های باغچه را یکی یکی می چینم و دسته میکنم

 و با لبی خندان ترانه زندگی را میخوانم بدان که عاشقم....

 اگر روزی دیدی دیگر در این دنیا نیستم بدان که.....

 بدان که از عشق تو مرده ام....