عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

فصل احساس من

پاییز مرا به عشق میرساند مرا به زیر نم نم باران میکشاند

پاییز مرا با مهر آشنا می‌کند، مرا عاشق، آرام و غرق در رویا میکند

چشم گشودم و یک فصل رویایی را دیدم، فصلی پر از احساس..

مهر پاییز به دلم نشست، قطره های باران بر روی گونه هایم نشست، با پاییز یکی شدم و غرق در رویا، آن لحظه سلام کردم به دنیا...

امروز تولدی دوباره است، هنوز هم بعد از سالها با همان رویای پاییزی زندگی میکنم و همنفس با بارانم


و سپاس خدایی که مرا در زیباترین فصل سال آفرید...

فصل ها آمدند و گذشتند ، اما از پاییز نمیتوان گذشت 

و من در این فصل انتظار نشسته ام چشم انتظار

چشم انتظار برگی که همیشه سبز بود و اینک با رنگی زرد 

آرام بر روی زمین می افتد ، تا زیبا کند تن این زمین تشنه را

آه ! چه زود میگذرد ، مثل لحظه افتادن برگها بر زمین 

مثل یک چشم به هم زدن ، مثل همین آه گفتن

انگار همین دیروز بود ، انگار آن دیروز همین امروز بود 

انگار ما در فرداییم و حسرت امروز را میخوریم

و من با همان احساس دیروزم دوباره مینویسم

از فصل خویش ، از قلب خویش ، از تولد دوباره ام

یک موی سپید دیگر ، این  آینه و چهره ای دیگر و 

این قصه همچنان ادامه دارد ،  تا وقتی خدا بخواهد....


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد