همان بهتر که رفتی ...
میخواستمت اما رفته بودی ، آمدم ببینمت اما دیگر نبودی...
نه میتوانم دل ببندم با دلی شکسته ، نه میتوانم بروم با این پاهای خسته...
چشمانم پر از نیاز ، قلبی پر از دلتنگی ، زندگی مانده و یک عالمه خاطره
خاطره هایی که کاش همچو عشقمان میسوخت ،
اگر نیستی ، اگر مرا تنها گذاشته ای و رفتی دیگر چه سود دارد
خاطره هایی که از تو در دلم جا مانده؟
عذابم میدهد ، دلتنگم میکند ،
حالا که نیستی دیگر دلم لحظه شماری نمیکند
میخواستمت اما رفته بودی...
این هوایی که در آنم هوای مسمومیست ، مرا از پای در می آورد
یک هوای پر از دلتنگی ، نیست در آن کسی که آرامم کند،
نیست کسی که مرا درک کند!
یخ زده آتش عشقمان ، کجاست آن قول و قرار های دیروزمان ،
کجاست آنهمه مهر و وفا ، چه صبری داده ای به من ای خدا !
به بیراهه میروم ، به دنبال سایه ی خودم میروم ،
هر چه میروم به او نمیرسم!
سرگردان و بی قرارم ، نمیخواهم از یک عشق پوچ بمیرم!
وقتی شکسته ای بال مرا برای پرواز ،
وقتی دادی یک عالمه غم به این دل پر از نیاز
وقتی مرا در حسرت گذاشتی ،مرا در این طوفان پر از درد تنها گذاشتی ،
چرا باید هنوز هم به تو فکر کنم؟
تویی که گذشتی از من و احساسم ، دیگر نمیروم تا به تو برسم!
همینجا میمانم ، خاطره هایت را همینجا که مانده ام خاک میکنم ،
برای همیشه فراموشت میکنم ،
تو هم مثل همه ، همه آمدند ، شکستند ، رفتند !
مثل همه بیماری ، هیچ درکی از احساس نداری ،
قدر دل بی وفای خودت را هم نمیدانی!
همان بهتر که رفتی...
«««« written by Mehdi Loghmani »»»
خواهش میکنم بدون ذکر منبع نام نویسنده کپی نکنید!
به نام تو...
هر چه با احساس باشم به احساس تو نمیرسم
هر چه این دست و آن دست کنم به پای تو نمیرسم
چه کسی میداند در قلبم چه غوغاییست
چه کسی میداند در دنیای من چه میگذرد؟
هیچکس حال مرا ندارد ، هیچکس احساس مرا ندارد ،
گاهی فکر میکنم تنها منم که عاشقم ، گاهی فکر میکنم تنها منم که دیوانه ام
کافیست لحظه ای را در کنارت باشم ، آن لحظه برایم به معنای یک زندگیست
تو معنا داده ای به زندگی ام ، پرواز دادی به بالهای خسته ام ،
تو مرا نجات دادی ، به من نفس دادی، دستهایم را گرفتی ،
عاشقی را به من یاد دادی ،
به من شوق پرواز دادی، لبخند به لبانم هدیه دادی ،
تو به من همه چیز دادی و اینگونه من صاحب دنیا شدم و دنیای من شدی تو....
از این احساس بیرون نمی آیم ،
وقتی با توام تا ابد از دلت بیرون نمی آیم ، چه جایی بهتر از قلب تو ،
عشق را خلاصه میکنم در نگاه مهربان تو...
کاش این فصلهای با تو بودن هیچگاه نمیگذشت ،
کاش هیچ برگ سبزی بر زمین نمینشست ،
کاش همیشه روزگارمان مثل این روزها بود ،
کاش پرنده عشقمان همیشه در حال پرواز بود،
نه قفسی بود تا اسیر شود آن پرنده ،
نه سرنوشت تلخی بود تا رو کند برگ برنده....
همیشه دلم میخواهد در یک سکوت عاشقانه ، با آرامش در آغوش تو باشم ،
همیشه دلم میخواهد به هیچ چیز جز در کنار تو بودن فکر نکنم ،
تنها حس کنم گرمای وجودت را ،
بشنوم صدای مهربان تپشهای قلبت را ....
نه ببینم ابرهای سیاه را ، نه بپوشانم یک دل کبود را ،
نه در خواب روم ، نه در فکر گرگها روم!
هر چه به گذشته بازگردم چیزی را به یاد نمی آورم ،
هر چه به روزهای با تو بودن فکر کنم همه را مثل خاطره در دلم نگه میدارم ،
تا خاطره های با تو بودن شود سر برگ روزهای زندگی ام
تا همیشه به نام تو بنویسم شعر زندگی را....
«««« written by Mehdi Loghmani »»»
خواهش میکنم بدون ذکر منبع نام نویسنده کپی نکنید!
راز دلهایمان
گفتی دوستت دارم و دلم لرزید
گفتم به عشق تو زنده هستم و دلت راز دلم را فهمید
گفتی مال توام ، گفتم بدجور گرفتار توام
بگو از احساست تا بگویم از لحظه های عاشقی مان
بگو از حال و هوای قلبت تا بگویم از خاطره های شیرینمان
گفتی همیشه به یاد توام ، گفتم هنوز هم خیره به عکسهای توام
گفتی سحر شده و هنوز به عشقت بیدارم ،
گفتم از سر شب تا حالا از دلتنگی ات بیمارم
بگو از آن حرفهای عاشقانه ات تا بگویم که آرامم ،
تا بگویم به هوای بودنت است خوشحالم
گفتی نفسهایم عطر حضور تو را میدهد ،
گفتم که قلبم به عشق در کنار تو بودن همچنان میتپد
گفتم یار توام ، همیشه و همه جا در کنار توام ،
گفتی یاد توام ، اگر هم نباشی باز هم درگیر انتظار به تو رسیدنم
گفتی می آیم فردا ، گفتم میمیرم تا فردا ،
طاقت ندارم حالا بیا در کنارم ، من آن آغوش گرمت را میخواهم ....
تو را تا ابد اینجا میخواهم ، که همیشه بمانی ،
همیشه همینجا دستان مرا بخواهی
که بگیری دستانم را ، بفشاری هر دوی آن را ،
بگویی همیشه میمانی ، هیچگاه غزل رفتن را نمیخوانی
گفتی دوستت دارم و دلم لرزید ،
چشمانم جز قطره های اشک در چشمانت چیزی را ندید،
هیچکس جز من و تو این راز عاشقانه را نفهمید!
چه کهکشان زیباییست راه نگاه تو ، چه زیباست این دنیای عاشقانه ی تو ،
چه خوشبختم از اینکه تو را دارم ....
اینبار هم تو گفتی دوستم داری و دو تا به نفع تو ،
دلم دیوانه شده از دست محبتهای تو!
دانلود دکلمه شعر بالا با صدای خودم:»»» ( کلیک کنید )
«««« written by Mehdi Loghmani »»»
خواهش میکنم بدون ذکر منبع نام نویسنده کپی نکنید!
وعده های دروغ
دنیایی پر از سیاهی ، چیزی نشد نصیبم جز تباهی !
بازی های عاشقانه ، انواع قلبها ، یکی شکسته و یکی به انتظار پوچی نشسته
حرفهای تکراری ، این تنها صداقت است که از آن بیزاریم
سخت است قدم برداشتن در راه عشق ،
صدها قدم برداشتیم و این شد یک تصویر زشت
تصویری سیاه و سفید ، طعم تلخ عشق را تنها آن دلشکسته چشید
نمیفهمیم و آغاز میکنیم ، پایانش پیداست و باز هم هوس پرواز میکنیم
صدایی زیباتر از صدای سکوت نیست ،
در این دنیا دلی عاشقتر از یک دل تنها نیست
به دنبال یک بازی زیبا ، رنگ دلها همیشه سیاه ، من با بقیه فرق دارم تا آخرش بیا....
وعده ی دروغ ، لحظه هایی شلوغ، تپشها تندتر ،
بیقراریها بیشتر ، نمیگذرد این ساعتهای نفسگیر!
پاسخی نمیشنوم ، به خواب نمیروم ، و باز هم شب زنده داری و بی تابی ،
برای کسی که ارزشی برایم قائل نیست ،
برای کسی که دلش در کنارم نیست ، برای کسی که نمیفهمد ، نمیداند ، نمیبیند!
همه چیز پر از دروغ ، باز هم می آید آن غروب...
به انتظار چه کسی نشسته ای؟ باز هم هوس عاشقی کرده ای؟
آغوشت را به همه کس دادی و در آغوش همه کس خوابیدی ...
گرمای تنت برای همه شد و سردی اش برای خودت،
نجابتت را فدا کردی در راه دلت...
باز هم باید بشنوی حرفای تکراری ، باور کنی و فکر کنی دلت اینبار نخواهد شکست !
از این فکرها نکن ، مثل من حرف همه کس را باور نکن،
همه مثل همند شک نکن،بیش از این زندگی ات را به پای این و آن تباه نکن!
دانلود دکلمه شعر بالا با صدای خودم :»» ( کلیک کنید )
«««« written by Mehdi Loghmani »»»
خواهش میکنم بدون ذکر منبع نام نویسنده کپی نکنید!
تمام هستی من
مگر یادت میگذارد که آرام باشم؟
مگر خاطره هایت میگذارند که بی تو زندگی کنم؟
محال است بی تو بودن ، خیال است با تو پر کشیدن...
مگر یادت میگذارد که فراموشت کنم
کاش اینجا همان آغاز بود ، کاش هیچ آغازی پایان نداشت
گرمای تنت بر روی تنم نشسته،
جای بوسه هایت بر روی گونه ام مانده
از وقتی رفتی صدها بار توبه کردم ،
اما باز هم هوس آغوش گرمت را کردم
من عاشق، محکوم به تنهایی ام !
مگر عشقت میگذارد که بی خیالت شوم؟
مگر تو میگذاری....
شب شد و اشکهایم بیشتر ، دلم هوای تو را کرده ،
باز هم میگویم با همین چشمهای تر:
برگرد که دلم گرفته ،
کجایی که یک عالمه دلتنگی در قلبم نهفته !
مگر میشود بی نفس زندگی کرد،
ای که تو هستی نفس در سینه ام!
مگر میشود بی عشق زندگی کرد،
ای که تو هستی تمام زندگی ام!
مگر میشود بی یار زندگی کرد؟
ای که تو هستی تمام هستی ام!
مگر میشود بی تو زندگی کرد ؟
نه من حتی نمیتوانم فعل نتوانستن را
در هوای بی تو بودن صرف کنم!
مجرمی نیستم که اسیر تنهایی شوم ،
فراری میشوم ، باز هم در به در این دنیا و یک دیوانه ی زنجیری میشوم ،
تا در این حال و هوای جنونم تو را پیدا کنم....
مگر بی تو بودن میگذارد که خوشحال باشم؟
آب خوشی نیست که بی تو از گلویم پایین رود،
هر چه شود محال است عشق تو از قلبم بیرون رود!
دانلود دکلمه شعر بالا با صدای خودم :» ( کلیک کنید )
«««« written by Mehdi Loghmani »»»
خواهش میکنم بدون ذکر منبع نام نویسنده کپی نکنید!