ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بی انتهای دلم ...
تا آخرین نفس میخواهمت ، تو نمی دانی که چقدر دوستت دارم
نمیدانی ، نمیدانی ، تو نمیدانی
دلی که میتپد ، چشمی که منتظر است
صدای قدمهایم ، رفتن به رویاهایم ، سکوت دلم ، یک نفس عمیق از ته دلم
یک حس عمیقتر از آن نفس ،به دور از هوس
لحظه ای می اندیشم به دور از همه چیز ، به تو و خودم
با تمام وجود حس میکنم دوستت دارم، میروم به سر خط
.این خط به احترام این کلام مقدس بسته میشود
نمیدانی ، نمیدانی ، تو نمیدانی که اینک من چه حالی ام
از همه چیز جز عشق تو خالی ام
لبریزم از تو و غرق در بودنت ، تمام احساس من بر میگردد به در لحظه در آغوش کشیدنت
تو می آیی ، همه چیز در تو خلاصه میشود
رفته ام در حسی که بیرون آمدن از آن محال است
نمیخواهم فکر کنم اینها همه خیال است
یک چیزی مرا دیوانه کرده اینجا ، بوی عطر تو پیچیده اینجا
مینشینی در کنارم ، خیره میشوی به چشمانم
از حال میرود این دل سر به هوایم
دلم تسلیم چشمهایت شده ، یک لحظه از تپش افتاده و به حال خودش رها شده
دنیایی در عمق چشمانم ، باور ندارم که میبینم همه ی دنیا را در یک جا
میخواهم زندگی کنم ، نفس بکشم ، باشم ، اما تنها با تو ، فقط در کنار تو
این خط را به عشق بودنت نمیبندم، چون که تو برای من بی انتهایی...
می خواهــم اعتماد کنــم اما بــد جایـی دنـیـا آمـدهـ ام ...
زمــــــــیــن ؛
جـایـگـاهـِ مـارهـای خـوش خـط و خـالی بـــﯠد
که هـــر روز نیشـم می زدنــد ...
اپم....
تنهایی یعنی …
عبور می کنم هر روز
از کنار نیمکت های خالیه پارک….
طوری که انگار کسی در نیمکت های آخرین
انتظارم را میکشد و به انجا که میرسم باید…..
وانمود کنم که باز هم دیر رسیده ام!
بارانی که روزها بالای شهر ایستاده بود
عاقبت بارید،
تو بعد سالها به خانهام آمدی...
تکلیف رنگ موهات در چشمهام روشن نبود
تکلیف مهربانی، اندوه، خشم
و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم
تکلیف شمعهای روی میز روشن نبود...
من و تو بارها ، زمان را
در کافهها و خیابانها فراموش کرده بودیم
و حالا زمان داشت از ما انتقام میگرفت
در زدی
باز کردم،
سلام کردی
اما صدا نداشتی،
به آغوشم کشیدی
اما سایهات را دیدم
که دستهایش توی جیبش بود
به اتاق آمدیم ،شمعها را روشن کردم
ولی هیچ چیز روشن نشد
نور
تاریکی را
پنهان کرده بود...
بعد
بر مبل نشستی
در مبل فرو رفتی ، در مبل لرزیدی
در مبل عرق کردی
پنهانی، گوشهی تقویم نوشتم:
نهنگی که در ساحل تقلا میکند
برای دیدن هیچ کس نیامدهاست.
سلام دوست عزیز بسیار زیبا و پر احساس
سلام بر دفتر عشق
سبد کالا رو گرفتی...بدوئید 24 تا تخم مرغ و.....
سلام؛خوبی؟هروقت اومدی بیا وبم کارت دارم مهدی جان؛دلم برات تنگ شده
نمیخوای پست جدید بذاری
هنوز ازم دلگیری؟
سلام وب واقعا زیبا و جذاب و متنهای سرشار ازاحساس و بسیار جالبی دارین واقعا خسته نباشید ؛
خوشحال میشم به منم سربزنید ؛ منتظرحضور گرمتون هستم و اگه با تبادل لینک موافق بودین خبربدین؛ من پیچ رنکم 1 هست.
سلام عزیزم میشه ساعت 9 بیای میخوام ازت چند تا سوال دارم
آدم اگر آدم می شد و بود
که جای و مجالش این نبود
از اون روزی که آدم سیب خور شد
و در ساز مسخره و دلقکانه حوا رقصید
این زشت صفتی را تقدیر برایش رغم ها زد
جای شکایت نیست حوای گوسفند همه را آتش زد
در انتظار هیچ کس نیستم اما...
هنوز وقتى نویز موبایل روى اسپیکر مى افتد...
دلم مى لرزد!!! شاید تو باشى...
...
آپمممممممممممممممم
خوشحال میشم پیش من هم بیاید
حقیقت دارد که من می توانم
با شعرهای تو
با باران مشاعره کنم
و بند نیایم