ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دفتر دل
من هستم و تنهایی ، تنهایی هست و یک دفتر خالی!
دفتری پر از برگهای سفید ، دلی پر از غم و نا امید!
دلی پر از حرفهای ناگفته ، تا سحر چند ساعتی مانده !
نور مهتاب بر روی دفتر خالی ، قلبم سرشار از غم و دلتنگی!
چند لحظه می اندیشم که چه بنویسم ، حرفی ندارم برای گفتن
پس از یک عشق خیالی مینویسم!
تازه از تنهایی رها شده ام ، با قلم و کاغذ رفیق شده ام!
شاید آنها بتوانند مرا از تنهایی رها کنند ، حرف دلم را بخوانند و آرامم کنند!
تا چشم بر روی هم گذاشتم سحر آمد ، نگاهی به دفتر کردم و جانم به لب آمد!
دفترم پر شده بود ، دلم از درد ها خالی شده بود ، قلمم دیگر جوهری نداشت ،
قلبم دیگر دردی نداشت!
از آن لحظه به تنهایی عادت کردم ، با دفترم رفاقت کردم ، هر زمان که
دلم پر از درد بود ، با دلم ، درد دل کردم !
ای دل هیچگاه نا امید نباش ، در لب پرتگاه نا امیدی نیز به پرواز امید داشته باش!
ای دل هیچگاه خسته نباش ، مثل یک گل بهار ،همیشه شاد باش !
و اینک شاعری پرآوازه ام ، از غم رها شده ام ، و عاشقی شیدایی ام!
هر شب برای او مینویسم و سحر که فرا میرسد اینبار با دلی عاشقتر برایش
عاشقانه هایم را میخوانم...
دکلمه ی متن بالا با صدای خودم ( کلیک کنید )