ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هنوز هم عاشقم
وقتی تنها میشوم و گوشه گیر ، وقتی دلتنگ میشوم و از زندگی خسته در گوشه ای
مینشینم و اشک میریزم!
اشک میریزم تا دلم خالی شود و بغضی که گلویم را می فشارد شکسته شود!
زمانی بود لحظه ای که بغض گلویم را می گرفت و یک عالمه درد دل داشتم با تو درد دل
می کردم و دلم را از غصه ها و دلتنگی ها خالی می کردم ، اما حالا تو نیستی و من
تنها با درد دلهایم مانده ام!
کسی نیست تا همدرد من باشد و درد دلم را بفهمد!
وقتی تنها در گوشه ای مینشینم و اشک میریزم حسرت روزهای با تو بودن را میخورم!
ای کاش در کنارم بودی تا سرم را بر روی شانه های مهربانت میگذاشتم و اشک
میریختم و تو نیز با دستان مهربانت اشکهای روی گونه ام را پاک میکردی و مرا آرام
میکردی!
حالا که تنها مانده ام تا لحظه ای که دلم خالی شود گونه ام خیس خیس است !
بدجور دلتنگ تو هستم ، دیگر انتظار برایم بی معناست، وای که چقدر این
سرنوشت بی وفاست!
دلی خسته ، بغضی شکسته ، لحظه های بی حوصله ، چشمانی بهانه گیر سهم
من از این زندان تنهایی هاست!
و انگار همین چند لحظه پیش بود که در کنارم بودی ! باورم نمی شود که رفته ای و
کوله بار خاطرات با هم بودنمان را با خود برده ای!
وقتی به یاد خاطرت شیرین با هم بودنمان می افتم دلم بیشتر می سوزد و چشمانی
که تنها چند قطره اشک از آن می ریزد بارانی می شود!
این غروب تلخ دلم را بیشتر می سوزاند ! اما من هنوز هم عاشقم!
عاشق با تو بودن ، عاشق قلب بی وفایت و عاشق خنده هایت!
وقتی تنها میشوم و گوشه گیر ، وقتی دلتنگ می شوم و از زندگی خسته پنجره رو
به صحنه تلخ غروب را می گشایم و در خیال خودم با تو پرواز می کنم تا آن سوی
دشت امید و رویاهایم! خورشید که می رود دیگر یک قطره اشک نیز در چشمانم
نمی بینم و آنگاه احساس میکنم دلم خالی شده است ! پنجره را می بندم و
با خود می گویم : باز فردایی در راه است ! فردایی تلخ تر از امروز !
و همچنان لحظه های سرد زندگی ام بی تو می گذرد !
اما من هنوز هم عاشقم!
برگ زردی هستم که با صدای اب به رقص بازی در این هیاهوی روزگار تن می دهم . و با نگاهی مبهم به غروبی که رنگ تن مرا بر خود گرفته،و بر طبیعت هستی زیبایی دل را فکنده،که در رقص این ثانیه ها مرا امید به بودن می دهد.و این غروب است که مرا ز خود بی خود می سازد و انچه راکه هستم به دست فراموشی می سپارم .و به سوی منی که دوست دارم رهنمون می شوم. نه منی که هستم، منی که در خیال با او هستم
سلام. خوبی؟
قسمت آخر سرگذشت عاشقی مارال و سینا نوشتم. منتظرتیم.[گل]
سلام
ممنون از لینکتون
می شه منو با اسم مهرسا بذارید؟
بازم مرسی
بای
و عشق صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که غرق در ابهامند
و عاشق همیشه تنهاست
منتظرتم
یا حق
سلام
زیبا و سرشار از احساس مثل همیشه
ممنون که خبرم کردی
**موفق باشی**
.
.
.
دوست داشتن همیشه گفتن نیست.گاه سکوت است وگاه در نگاهی! ! !..... غریب!.........این درد مشترک من وتوست که گاهی نمیتوانیم در چشمهای همدیگر نگاه کنیم
سلام
آخی
این فاطمه خانم گناه داره
واقعا روحالله مرده؟
خوبین شما؟
می شه سرعت وبلاگتونو بیشتر کنین؟
مرسی
بای
سلام خسته نباشید.جالب بود باریکلووووووووووووووووووو
آیینه پرسید که چرا دیر کرده است نکند دل دیگری او را سیر کرده است خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تأخیر کرده است گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است خندید به سادگیم آیینه و گفت احساس پاک تو را زنجیر کرده است گفتم از عشق من چنین سخن مگوی گفت خوابی سالها دیر کرده است در آیینه به خود نگاه میکنم ـ آه! عشق تو عجیب مرا پیر کرده است راست گفت آیینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است
آیینه پرسید که چرا دیر کرده است نکند دل دیگری او را سیر کرده است خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تأخیر کرده است گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است خندید به سادگیم آیینه و گفت احساس پاک تو را زنجیر کرده است گفتم از عشق من چنین سخن مگوی گفت خوابی سالها دیر کرده است در آیینه به خود نگاه میکنم ـ آه! عشق تو عجیب مرا پیر کرده است راست گفت آیینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است
ر سر سنگ مزارم بنویس: زیر این سنگ جوانی خفته ست با هزاران ای کاش و دو چندان افسوس که به هر لحظه عمرش گفته ست بنویس: این جوان بر اثر ضربه ی کاری مرده ست ... نه بنویس: این جوان در عطش دیدن یاری مرده ست ... جلوی روز وفاتم بنویس: روز قربان شدن عاطفه در چشم نگار روز پژمردن گل فصل بهار روز اعدام جنون بر سر دار روز خوشبختی یار ... راستی شعر یادت نرود روی سنگم بنویس: آی گلهای فراموشی باغ! مرگ از باغچه کوچکمان می گذرد داس به دست و گلی چون لبخند می برد از بر
سلام مهدی جون.
باور کنید من همین امروز لینکتونو برداشتم. به این خاطر که شما هیچ وقت برای نوشته های وبلاگ من به عنوان یه خواننده ی واقعی کامنت نزاشته بودین. و فقط منو برای خوندن نوشته هاتون دعوت میکردین.من معمولا دوستانی رو که دیگه سراغم نمیان بعد از این که چند بار سراغشون رفتمو از لینکم حذف میکنم. جالبه که همین امروز لینکتونو برداتم و شما همین امروز اومدین. به هر حال کاریست که شده
ارزومند ارزوهای سبزتون سارای
سلام دوست من
صدای زیبایی داری
وبلاگت هم قشنگ بود
~****~*.:::.*.:.::~***::.:.*.:::.** *~*:::.*.:.::*~****~
_____*~::.:.*. :::.*~****~####___#### *~::.:.*.:::.*~****~
___*~::.:.*.:::.*~ ****~##____#_#____## *~::.:.*.:::.*~****~
__*~::.:.*.:::.*~* ***~#_______#_______# *~::.:.*.:::.*~****~
__*~::.:.*.:::.*~* ***~#_______________# *~::.:.*.:::.*~****~
___*~::.:.*.:::.*~ ****~#______________# *~::.:.*.:::.*~****~
____*~::.:.*.:::.* ~****~#_____________# *~::.:.*.:::.*~****~
______*~::.:.*.::: .*~****~#________# *~::.:.*.:::.*~****~
________*~::.:.*.: ::.*~****~#____# *~::.:.*.:::.*~****~
__________*~::.:.* .:::.*~****~## *~::.:.*.:::.*~****~
____________*.:::.*.:.::~*~***~#~::.:.*.:::. *~****~
در گذرگـــــــاه زمـــــــــــان
خیمه ی شب بازی دهر
باهمه تلخی و شیرینی خود???????????
berozam khosh hal misham nazareto bedonam