عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

دل گرفته...

 

دل شکسته ام گرفته است......

 

و باز در یک عصر پاییزی دلم گرفته است....

 

دلی که همچو برگهای درختان پاییزی زرد و خشک و خسته است ...

 

آری دل شکسته ام بدجور گرفته است.....

 

قدم میزنم در کوچه پس کوچه های شهر پر از سکوت...

 

یک غروب سرد و بی روح پاییزی ، یک دل عاشق ولی تنها و دلتنگ    با کوله باری از غم و غصه و یک سوال بی جواب!  

قدم میزنم و به سرنوشت خویش می اندیشم!

 

و باز در یک غروب پاییزی دلم بدجور برای تو تنگ شده است....

 

دلم برای آن دل بی وفایت تنگ شده ، نمیدانم چرا ولی بدجور دلم هوای

 

 تو را کرده است....

 

یک عصر سرد پاییز ، یک نیمکت خالی ، و برگهای زردی که

 

با همان نسیم آرام باد بر زمین میریزند....!

 

یک بغض غریب در گلویم ، یک احساس بر باد رفته در وجودم ، یک

 

رویای محال در خیالم ، با پاهای خسته و دلی نا امید از این زندگی همچنان

 

 قدم میزنم با همان دل شکسته و دلتنگ.....

 

دستان خالی ام ، قلبی پر از آرزو در دل اما نا امید ، صحنه تلخ غروب

 

 در میان برگهایی که از درختان می افتند....

 

دلم خیلی گرفته است و دلتنگ تو هستم عزیزم....

 

بیا و با حضورت دستان گرمت را در دستان سردم بگذار ، این پاییز سرد

 

را بهاری کن ، و به این برگهای زرد و خسته جانی تازه ببخش.....

 

بیا تا دوباره با دلی پر از امید و دلگرمی با حضور تو اینبار

 

عکس پاییز را زیباتر از بهار برایت نقاشی کنم....