ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
می نویسم از عشق
می نویسم از عشق چون خیلی آن مهر و محبتت در اعماق دلم نشسته است
می نویسم از چشمهای زیبایت ، از صدای زیبایت ، از نگاه پر از عشقت
با صداقت می نویسم نخسیتن عشقم تویی ، و با یکدلی می نویسم
که با تو تا آخرین لحظه خواهم ماند
با چشمان خیس مینویسم که خیلی مهرت در دلم نشسته است
و با بغض می نویسم که مرا تنها نگذار عزیزم
می نویسم از پرواز ، پرواز عاشقانه به قلب آسمان آبی عشق
می نویسم از آن حرفهای شیرینت و آن لحظه رویایی که من و تو در آن آشنا شدیم
و شیفته قلبهای سرخ یکدیگر شدیم.
آنچه که مینویسم حرف دل است و بس ! آنچه که می نویسم
حرف دل قلب پر از درد و عاشق من است...
می نویسم از دشت شقایق ها که تو همان شقایق تپه دلم هستی
می نویسم از تو که همان پروانه ای که اطراف شمع خاموشی مانند
من میچرخی و نور محبت را به من بی نور می بخشی
می نویسم از دریایی مانند تو که به سوی کویری مانند من می آید
و مرا از عشق خودش سیراب می کند
می نویسم از ستاره ای مانند تو که در آسمان تیره و تار قلبم نشست
و شب بی نورم را پر از روشنایی کرد
از نام زیبایت نوشتم و کتابم بهترین کتاب زندگی شد
و منی که همان نویسنده آن نام زیبایت شدم بهترین شاعر دنیا شدم
چون نام زیبایت آن حس زیبای عاشقی را در خون من جاری می سازد
تویی همان رویاهای زیبای من ، ندای آمدن بهار عشق ، آغاز باریدن باران عشق...
تویی همان آغاز نمایان شدن مهتاب آسمان تیره و تار دلتنگی های من!
پس می نویسم از تو که محشری ، و مانند تو کسی در این دنیا نیست عزیزم
می نویسم از قلب مهربانت . از آن احساس پاکت
bazam khodam aval shodam... jonami jonnnnn... mehdi golam barmigardam dobare...
akh joooon bazam khodam aval shodam.. mehdi goli alan barmigardam...
mehdi matnet harf nadashtttttttttttttttt azizam... bekhoda harf nadasht kheyli ghashang neveshti..... man vaghan be ehsaset eftekhar mikonam vali omidvaram enteghadam bepaziri..... bazam migam harf nadasht... kheyli kalamehayi be kar bordi ke hame be ham dast midan va ye matne kamele asheghanaro misazan ke vaghan khondanie.... behet tabrik migam.... movafagh bashi....ya hagh....
می نویسم از تو ..... رویای پنهان در راه است
آسمان این روزها آبی تر از همیشه است
آسمان دلم همیشه تیره است
آهسته میگویم
خدا هست ......
سلام مهدی جان
تبریک به خاطر مجوز ......دمت گرم
من دیر میام ببخشید تو رو خدا ......
روزگارم خوش نیست !
دلت دریا
جدی میگم فوق العاده بود اصلا یه جور دیگه بود با بقییه فرق داشت مرسیییییییییییی
سلام
ممنونم از حضورت
و این پست قشنگت
واقعا خوب نوشتی
منم فردا تو وبلاگم مصاحبه ام رو با هفته نامه پیام می ذارم
شاد باشی و موفق
سلامی به آرومی موجهای دریا / مهدی خان ممنون که پیشم اومدی....بنویس... بنویس که داری خوب مینویسی با احساس مینویسی....نمیدونم از این نوشته ات دلم گرفت ....خیلی قشنگ بود ...اما این دل ****من عجیب تو هم رفت.... ولی تو بنویس، از عشقت ..از دلدارت.. از همدمت ...از یار با وفا....بنویس..... شبت خوش .... یا حق
سلا مهدی جان ... خوبی ... مثه همیشه دیگه ... خودتم میدونی چی میخوام بگم! ... قربووونت ... موف باشم باشی باشد!
سلام مهدی جان ... خوبی ... مثه همیشه دیگه ... خودتم میدونی چی میخوام بگم! ... قربووونت ... موفق باشم باشی باشد!
سلام غیر از اینکه بگم خیلی زیبا وبا احساس بود چیز دیگری نمی توانم بگویم اسمانی باشی ممنون که خبر کردی
سلام ...
مثل همیشه زیبا بود مهدی جان .
موفق باشی .
مهدی جان سلام :
خیلی زیبا و بی نظیر نوشتید .
عشق زیباست مخصوصا اگر دو جانبه باشد و دوست داشتن زیباترین حس یک انسان محسوب می شود .
ممنونم که به وبلاگم تشریف آوردید ومن را قابل دانستید و به وبلاگ زیبایتان دعوت نمودید .
در پناه حق شاد و سر فراز باشید.
با سلام و درود بر شما و قلم توانمندتان بسیار زیبا و شیوا مثل همیشه و عجب قشنگ می نویسی پر احساس و فوق العاده عاشقانه و قلمی بسیار عاشق و عشقی جاودان ...
آرزوی موفقیت روز افزون و تندرستی و کامروای را دارم در پناه حق ...
.....ندونستی که بعد از تو چراغ خونه خاموشه
...گلهای خونه پزمرده همه ای حرفها فراموشه
...امید با تو بودن هم درون سینه ام مرده
...تو را داشتن توی این دنیا چه ساده پیشم افسرده
...هنوز عطر نفسهات را فضای خونه پر کرده
...دل عاشق من اینجا بدون تو پر از درد
...بیا برگرد دلم تنگه گلهای خونه بی رنگه
...چه سخته منتظر موندن دلم بدجوری دلتنگه
...تو که رفتی نموندی قدر عشقم را نخوندی
...بی صدا پر از ترانه قلب خسته ام را سوزندی
...کاشکی می شد قصه ای عشقم با تو دنبال بگیره
.....هر چه دیوار جدائی بین ما دوتا بمیره
راز دل می پرسی تو را دوست دارم؟ حتی اگر بخواهم پاسخ دهم نمی توانم مگر می شود با کلمات ، احساس دستها را بیان کرد؟ مگر ممکن است با عبارات شرح داد که آن زمان که با دیدگان پر اندیشه و روشن بین به من می نگری چه نشاط و لطفی دلم را فرا می گیرد ؟ می پرسی تو را دوست دارم ؟ مگر واقعا" پاسخ این سوال را نمی دانی ؟
مگر خاموشی من ، راز دلم را به تو نمی گوید ؟ مگر آه سوزان از سر نهان خبر نمی دهد ؟ راستی آیا شکوه آمیخته به بیم و امید ، که من هر لحظه هم می خواهم به زبان آورم و هم سعی می کنم که از دل بر لبم نرسد ، راز پنهان مرا به تو نمی گوید ؟ عزیز من ! چطور نمی بینی که سراپای من از عشق به تو حکایت می کند ؟ همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گویند ، بجز زبانم که خاموش است
سلام مهدی جان
بنویس که زیبا مینویسی
هرچی شعر عاشقونست من برای تو نوشتم تو جهنم سوختم اما مینوشتم تو بهشتم اگه عاشقونه گفتم عشق تو باعثشه اگه مردم تو بدون چه کسی باعثه شه
می نویسم .. می نویسم از تو
تا تن کاغذ من جا دارد....
با تو از حادثه ها خواهم گفت ..
گریه این گریه اگر بگذارد
با تو از روز ازل خواهم گفت ..
فتح معراج غزل خواهیم دید...
با تو از اوج غزل خواهم گفت...
می نویسم همه هق هق تنهایی را...
تا تو از هیچ به آرامش دریا برسی...
تا تو درهم ، همراز سکوتم باشی ..
به حریم خلوت عشق تو تنها برسی..
می نویسم می نویسم از تو
تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت
گریه این گریه اگر بگذارد....
می نویسم همه ی با تو نبودن ها را
تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری
تا تو تکیه گاه امن خستگی هام باشی
تا تو مرا باز به دیدار خود من ببری
می نویسم می نویسم از تو
تا تن کاغد من جا دارد...
با تو از حادثه ها خواهم گفت
گریه این گریه اگر بگذارد...
گریه این گریه اگر بگذارد....
بازم مثل همیشه ممنونم از اینکه اومدی.....
موفق باشی...
سلام//عشق عشق می آفریند. عشق زندگی می بخشد زندگی رنج به همرا دارد رنج دلشوره می آفریند دلشوره جرئت می بخشد جرات اعتمادبه همراه دارد اعتماد امید می آفریند امیدزندگی می بخشد زندگی عشق به همرا دارد عشق عشق می آفریند//موفق باشید//وبلاگتون خیلی قشنگ شده
سلام دوسی عزیز
مرسی که سر زدی و ممنونم که خبرم کردی
موفق باشین
واقعا مطالب زیبایی بود
خسته نباشین
به امید دیدار
movafagh bashi azizam
سلام / وبلاگ بسیار زیبایی داری / بهت تبریک میگم / هروقت آپ کردی خبرم کن / من آپم / مرسی ...
بنویس که من از خوندن نوشته هات لذت میبرم
متنهات بی نظیره حرف نداره
خوش باشی
سلام خوبی مهدی جان کارت عالیه چیزی ندارم بگم
سلام قشنگ مینویسی بازم بنویس عالی بودن موفق باشی تا بعد بااااااای
سلام خیلی زیبا نوشتی برات آرزوی موفقیت دارم هر وقت آپ کردی خبرم کن ممنون میشم...به منم یه سر بزن خوشحال میشم....
سلام چه زیبا حرف دل همه را گفتی و چه دلنشین از عشق سرودی اتاق تنهایی من را هم با حضور سبزت عطر آگین کن.....شاد باشی
به تو می نویسم از عشق... به تو که عزیز ترینی ...می نویسم از نگاهت...می نویسم بهترینی...
سلام ممنونم از اینکه به من خبر دادین.متن زیبایی بود .شاد باشید و موفق
سلام مهدی جان بازم که زیبا نوشتی خیلی زیبا امیدوارم شاد و پیروز باشی***در پناه حق
از اینکه به کلبه من سر زدی ممنون ***ازت ممنونم که منو هم با خبر کردی
عشق شادی است،عشق آزادی است*عشق آغاز آدمیزادی است*عشق آتش به سینه داشتن است*دم همت بر او گماشتن است*عشق شوری زخود فزاینده است*زایش کهکشان زاینده است*تپش نبض باغ در دانه است*در شب پیله رقص پروانه است*جنبشی در نهفت پرده جان*در بن جان زندگی پنهان
مهدی جان !قشنگ بود خوشحالم همیشه شعر گونه ات مثل باران عشق میبارد بر کویر دلهامون
سبز باشی
سلام
مطلبت رو خوندم لذت بخش بود
مرسی از لطف حضورت
من اپ هستم پیش ما بیا
سلام چون همیشه زیبا بود و از دل عاشقی که معنای عشق رو با تمام وجود درک کرده! شاعرا معمولا با ظهور یک عشق بزرگ شاعر میشن منم طلوع شعر م از پشت کوه احساسی عاشقانه طلوع کرد و امید دارم که شما به این عشق برسی.
بگذار دوست بدارم ترا...بگذار آرام گیرم در آغوش گرم عشق...بگذار نغمه های محبت را تنها برای تو باز خوانم...
بگذار تا همیشگی بودن ...ار آن تو باشم . بس...بگذار با تو باشم..بگذار با تو باشم( از: ف.شیدا)
ممنون که به وبلاگم سر زدین آدرس وب ۱ خودم (در آشیانه شعر)رو اینبار براتون گذاشتم وامیدوارم همیشه این طبع گرم و عاشقانه شما گرمای محبت رو در خود داشته باشه.سبز شاد و پیروز باشید.
سلام
این بار زود رسیدم
نه خیلی زود
ولی زودتر از همیشه
خیلی من مطلبت هات و دوست دارم
بنویس که من تشنه خوندنشونم
موفق باشی
سلام.ممنون که خبرم کردی.متن قشنگیه.مثل متنهای قبلت.
موفق باشی .تا بعد...
سلام .. ممنون که خبر دادی .. چرا به خونه جدیدمم نیومدی؟
سلام دوست عزیز.
ممنون که سر زدی.
اپ کردم .
بازم سر بزنی خوشحال میشم .
بای...
حالا که رفتی غزلی تازه می نویسم ......... برو که حتی خیالت را دوره کردم ..... می مانم تا بپیچم دور
پیچک تنهایی ... برو که از وفا سهمی نبردی ... می مانم تا بدانم از عشق راه گریزی نیست ... حتی اگر
تو عاشق نباشی من عشق می ورزم ....... حتی اگر به مسلخ گاه عشق بروم می مانم ..... حتی اگر به
عشق نرسم ...
حتی اگر به تو نرسم ...
I had a dream...
i dreamed i was walking along the beach with God
across the sky flashed
scenes from my life
For each scene,i noticed two scents of foot prints in the sands.
One belonging to me ,,and the other to God.
.
When the last scene of my life flashed before me,
I looked back at the foot prints in the sand,
I noticed that many times along the path of my life
there was only one set of foot prints.
I also noticed that it happened at the ways lowest
and saddest times in my life
This realy botherd me
so i questioned God about it.
God,you said that once i decided to follow you,
you d walk with me all the way.
But i have noticed,that during the most troublesome times in my life,
these was only one set of foot prints.
I dont understand why when i
needed you.
you whoud leave me.
God reaplied,my dear precious,
precious seruant,
I have you and i whoud never leave you
During your times of trial and suffering
when you see only one set of foot prints
it was when ,that i carried you
سلام داش مهدی. این متن و ترجمه اش زیبا ترین و معنوی ترین متنی بوده که تا کنون خواندم. اگه صد بار هم بخوانم باز هم برام کمه. وقتی خوب فکر می کنم می بینم خدا منو خیلی دوست داره. خیلی بیشتر از اونی که فکر می کنم. تمام امیدم تو زندگی خداست. پس تو هم تمام زندگی تو بده دست اوستا کریم .
رد پا
خوابی دیدم...
خواب دیدم در ساحل با خدا قدم می زنم.
بر پهنه آسمان صحنه هایی
از زندگی ام برق می زند
در هر صحنه دو جفت پا روی شن دیدم.
یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا.
وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد.
به پشت سر و به جای پاهای روی شن نگاه کردم.
متوجه شدم که چندین بار در طول مسیر زندگی ام.
فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است.
همچنین متوجه شدم که این در سخت ترین
و غمگین ترین دوران زندگی ام بوده است.
این واقعا برایم ناراحت کننده بود
در باره اش از خدا سوال کردم:
خدایا تو گفتی اگر به دنبال تو بیایم.
در تمام راه با من خواهی بود!
ولی دیدم که در سخت ترین دوران زندگی ام.
فقط یک جفت جای پا وجود داشت.
نمی فهمم چرا هنگامی که بیش از هر وقت دیگر
به تو نیار داشتم.
مرا تنها گذاشتی.
خدا پاسخ داد بنده ی بسیار عزیزم.
من در کنارت هستم
و هرگز تنهایت نخواهم گذاشت.
اگر در آزمونها و رنجها.
فقط یک جفت جای پا دیدی.
زمانی بود که تو را در آ غوشم حمل می کردم.
سلام...نگید که این نوشته ها واسه شخص خاصی نیست آخه آدم همینطوری نمی تونه اینجور با احساس بنویسه
سلام... خوبی؟ متن زیبایی بود... قلمت همیشه پایدار باد... یا حق.
سلام..منم اپ کردم..زودی بیا تولدم هست..متنتم عالی بود..مثل همیشه..موفق باشی
دوست عزیز ممنون که سر زدی .... نوشته ات زیبا بود و دلنشین ... از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر .. یادگاری که در این گنبد دوار بماند
با سلام خدمت آقا مهدی عزیز
خیلی محبت کردین به وبلاگ حقیر سرزدید بازم از این کارا بکنید نوشتتون هم که مثل همیشه عالیه موفق باشی یا حق
سلام ... خوبی ؟ خیلی قشنگ بود ... وبلاگت خیلی ناز و قشنگ ... قالبش خیلی قشنگه ... موفق باشی
سلام خیلی متن زیبا و دلنشینی بود مخصوصا قسمت اخرش و عکس پایانی که اونو زیباتر کرده تبریک میگم موفق و سبز باشین
سلام
زیبا بود
خیلی قشنگ مینویسی
در پناه حق باشی
سلام
ممنون از اینکه سر زدی. وبلاگ جالبی داری. نظرت راجع به تبادل لینک چیه؟
سلام.اینجا زیباست از قالب تا نوشته...ممنون از حضورت.و باز نوشتم.پاینده باشی
سلام ... خیلی قشنگ می نویسی . به نوشتنت ادامه بده امیدوارم که هرجا هستی موفق باشی و شاد . قربون شما... این متن هم تقدیم به شما که خیلی با احساسید!!!
غروری که فاصله را رقم زد *********
وقتی نگاهم میکرد تمام وجودم می لرزید تنها کسی بود که مرا اینگونه عاشق کرد دلم می خاست بدونه که چقدر دوستش دارم اما او همیشه بامن سردو رسمی بود.
به خاطرش به علاقه خیلی ها پشت کردم اما بازهم........
یک روز به هم برخورد کردیم ازم دعوت کرد احساس خوبی داشتم اونروز خیلی حرف زدیم اما اینبار هم سردو رسمی........
سالها گذشت درسمان هم تمام شد اخرین باری بود که می دیدمش یعنی میدانستم که این اخرین بار است اخرین حرف ما فقط یه نگاه بود ......
و دراخر گفت خدانگهدار......
من رفتم و اورفت من با اندیشه او و او با اندیشه فرداها....
زمانی گذشت با خبر شدم که ازدواج کرده میگفتند او دیگر شاد نیست نمیدانستم چرا من به تنهایی خود فکر میکردم..
سالها گذشت او را دیدم این بار جسم بی روجش را در مراسم خاک سپاریش سردی جسمش مرا یاد سخنانش میانداخت حرفهایی سردو بی روح....
دیگر نخندیدم از او هیچی به یادگار نداشتم جز یک نگاه..
دفتر خاطراتش بدستم رسید با اندوهی فراوان ان را ورق زدم اخرین نوشته اش مربوط به اخرین دیدارمان بود خواندم نوشته را :
امروز برای اخرین بار دیمش چقدر زیبا شده بود هم زیبا بود هم مهربان وقتی نگاهم میکرد دلم میلرزید برق نگاهش نگذاشت بگویم که چقدر دوستش دارم ...
من دیگر به تنهایی خود فکر نمی کنم به غروری که فاصله را رقم زد می اندیشم