عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

آخرین اعتراف

آخرین اعتراف 


نویسنده و گوینده : مهدی لقمانی 


شانه های تو ، تکیه گاهیست از جنس آرامش ، ناب ترین لحظه عشق

رها میشوم آن لحظه از هر چه غم در دنیاست ،  سکوت و آرامش ، این خلاصه ای از محفل عاشقانه ماست

از خواب که بیدار میشوم ، تو اولین کسی نیستی که بخاطرم می آیی، چون تمام شب را در خوابم بوده ای ....

پاک نمی‌شوی از قلبم ، نمی‌روی هیچگاه از خاطرم ، وقتی تو نقش بسته ای بر وجودم و تمام خاطرات زندگی ام در کنار تو گذشته ...

چه ترکیب ماهرانه زیباییست رنگ چشمانت ، مست نگاهت شده ام‌...

من خوشبخت ترینم آنگاه که تو سهم دلم شده ای و دیوانه ترینم آنگاه که دلم جنبه عاشقی را ندارد‌‌....

دست خودم نیست ، وقتی عشقت حالم را دگرگون می‌کند‌..

یک بار برای همیشه گفتم تو را دوست دارم ، این آخرین اعتراف زندگی ام شد ...

حبس در آغوشت

مرا حبس کن در وجودت ای همنفس 

هر جا باشم، مال توام ، در مستی ، خراب توام

در تنهایی ، به فکر توام ، در این قفس ، اسیر توام

لحظه های عاشقی ام را مدیون توام

در عمیق ترین نقطه قلبم هستی ، بمانی برایم که در جایگاه خودت هستی

نمیدانستم عشق چگونه است و نهایتش کجاست ، تا که تو آمدی و من به بی نهایت عشق رسیده ام... 

به یاد نمی آورم بر دلم چه گذشت ، تنها چیزی که یادم می آید چشمانت است که مرا اینگونه درگیر تو کرد ....

دلم زمزمه های دوست داشتنت میخواهد ، که نمیگویی ، فقط نشانم میدهی آنگاه که آغوشم را زیر و رو میکنی .....

امیدی دوباره


دلمو گذاشتم به حال خودش باشه

از من و همه اونایی که آرامشو ازش میگیرن دور باشه

گذاشتم به حال خودش ، که نه دلتنگ کسی بشه ، نه بهونه ی کسیو بگیره ، نه بشکنه ، نه منتظر کسی بشینه

کسی نمیتونه سر به سر دلم بذاره ، نمیتونه این لحظه های خوبی که داره رو ازش بگیره

خزان تو راهه ، اما ساقه دلم ، انگار که تازه جوونه زده ، در میون یه عالمه خاکستر که روش ریخته 

وقتیکه  که زندگی زیر و رو میشه،  توی اعماقش یه امید دوباره هس..

همیشه نباید منتظر بهار موند ،  همین امروز هم میشه دوباره شروع کرد ، روی بعضی آدمها رو خط کشید و دل رو به حال خودش رها کرد....

آشنای قدیمی

آشنای قدیمی


نویسنده و گوینده: #مهدی_لقمانی 


از ادامه روزهای باهم بودن یک غم ماند و  دل تنها و حسرتی که تمامی ندارد،یک من و یک تویی که هر لحظه باهم و بدون همیم

یک من و یک دنیا و تویی که نیستی ، تویی  که فقط یادت مانده و تمام آن دقایق پر از دلتنگی و انتظار....

میگویند این نیز میگذرد ، اما نمیگذرد برایم لحظه های بی تو بودن ، نمیگذرد روزهایی که من همچنان چشم انتظارت نشسته ام.

همه چیز تمام شدنیست ، جز تویی که در دلم ریشه کرده ای ، تویی که تمام دلم را با شاخه های عشقت درگیر کرده ای 

ای آشنای قدیمی ، امروز شاید برایت غریبه باشم ، اما من گاهی عاشق غریبه ای میشوم که روزی بخاطرش با همه غریبه شدم...

بخاطرش در برابر همه چیز سکوت کردم و اسیری فریادی بی صدا شدم

تا ابد میخوامت

تا ابد میخوامت


نویسنده و گوینده: مهدی لقمانی


چه صدای دلنشینی داری ، صدام کن

چه عاشقت شده باشم ، چه وابسته، من این حسو تا ابد میخوام

نمیدونم چی شد که دلم زد سیم آخر و گفت فقط تو رو میخواد

حالا دیگه دلم ادای عاشقا رو در میاره، هم دلتنگ میشه ، هم بی قرار ، هم بهونه میگیره ، گاهی هم یک حس دیوانه وار

اینبار میدونم کجای کارم ، یه جایی ام که نه راه پس دارم ، نه راه پیش 

جایی ام که فقط باید تو باشی ، که حستو لمس کنم ،  بیای توی خیالمو ، کلا یه آدم خیالاتی بشم

قدم میزنم و عاشقی میکنم، هر کاری میکنم ، همون لحظه به توفکر میکنم، همیشه در مقابل چشمام هستی ، اگه پیشم باشی که حس میکنم اون لحظه تو خود عشق هستی....

اینبار وقتی دیدمت ، محکمتر بغلت میکنم میخوام وجود سردمو مثل همیشه گرم کنی ، مثل همیشه بهم این حسو بدی که من همیشه یکی دارم که بهش دل بستم و تکیه کردم، کسی که هیچوقت پشتمو خالی نمیکنه ....