عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

هنوز هم عاشقم

  هنوز هم عاشقم

 

 

هنوز هم عاشقم ، با اینکه عشق برایم مثل یک کاووس است...

 

هنوز هم عاشقم ، با اینکه عشق برایم یک شکنجه است....

 

عاشق می مانم چون عهد بسته ام با او که با من هم قسم شده است بمانم

 

 و چون ،او که با من هم قسم شده است را خیلی دوست میدارم....

 

با اینکه عشق یک بازی است ، اما من این بازی را دوست دارم ، چون هم بازی ام

 

 تا آخر با من می ماند و مرا دوست میدارد.....

 

با اینکه عشق زودگذر است اما من این گذر لحظه ها را دوست میدارم چونکه میدانم

 

زندگی و عمر زودتر از لحظه های عاشقی به پایان میرسد!


صادق باش ای عاشق جاودانه ام ، لایق باش ، لایق این دل عاشق و پر از درد من باش .....

 

میدانم که تو لایقی و میدانم که صداقت دل تو آنقدرها است

 

که دل پر از دروغ مرا شرمنده آن پاکی خودش کند!


بمان با من گرچه این قلب من ارزش آن قلب آسمانی تو را ندارد!


بمان ، چون من تو را دوست میدارم ، بیشتر از آنچه که تصور میکنی

 

 و بیشتر از آنچه که در قصه ها میخوانی!


ای عزیز این دل خسته و سوخته من ، تو بیشتر از هر عزیزی در این دل برای

 

 من عزیزتری و بیشتر از هر کسی برای این دل مقدس تر و دوست داشتنی تری!


ای عشق من ساده نباش ، به حرفهای آنانکه عشق برایشان پوچ است بی توجه باش

 

 و تو خودت با قلب من سازگار باش .....

 

هنوز هم عاشقم ، عاشق می مانم و خواهم ماند .....

 

میگویند عشق بی معناست ، و عشقی در این زمانه وجود ندارد!

 

ولی من هنوز هم عاشقم......

 

بگذار بگویند دیوانه ام ، وقتی  یک قلب پاک و مهربان را دوست میدارم و آن

 

 قلب نیز مرا دوست میدارد آنگاه وقتی همه با حسرت به من و او نگاه می اندازند

 

 دیوانه میشوند، حالا دیوانه کیست؟ دیوانه آن کسی است که از نگاه

 

 با حسرت ، به یک عشق آتشین مجنون شده است ...

 

 آری من هنوز هم عاشقم

 


 

بار دیگر فرا رسیدن سال نو را به همه

 

 

 شما عزیزان تبریک عرض میکنم

 


 

 

سفره هشت سین

تبریک و تسلیت

 

فرا رسیدن عید نوروز و بهار سال ۱۳۸۵

 

را به همه دوستان عزیز تبریک عرض میکنم

 

و سال خوب و پرباری را برای شما عزیزان آرزومندم.

 

 

 در ضمن فرا رسیدن اربعین حسینی را به همه شما

 

تسلیت عرض میکنم.

 

 

سفره هشت سین!

 

 

بهار آمد ، یک بهار دیگر ، با طراوت و تازگی دیگر....

 

بهار با خود نسیم محبت و عشق را به همراه آورده است....

 

بهار آمد با چهره ای دیگر! چهره ای به رنگ سبز و به لطافت شبنمی

 

 که بر روی یک گل نشسته است....

 

بهار دلها نیز آمد ، تولد دیگر یک عشق و یک سال دیگر همراه با عشق .....

 

همچنان که یک شکوفه در این فصل می شکفد ، در بهار این دل خسته

 

من نیز غنچه ای است که سالها در حال شکفته شدن است .....

 

غنچه ای که در پاییز برگ ریزان و در زمستان سرد از او محافظت کردم

 

 تا پر پر نشود ، خشک نشود ، و یا باد سرد پاییز او را از ریشه قلبم جدا نکند....

 

غنچه ای که در فصل برگ ریزان در قلبم روییده  و قلب مرا بهاری کرده است.....

 

بهار آمد ، تا قلب مرا که با وجود آن غنچه گل بهاری بود ، با طراوت تر  و زیباتر کند!


آری عید آمد ، عید نوروز و عید دو عاشق.....

 

سفره این چند سال  من هشت سین دارد ، و سین آخر آن شاخه  گلی

 

 از این قلب عاشق من است .....آری سین دیگر آن ، نام اوست که دوستش میدارم....

 

پس ای قلب عاشق ، بیا بچینیم سفره هشت سین امسال را ......

 

بیا عهد ببندیم که این سال را نیز در کنار هم باشیم ، عاشق هم باشیم

 

 و همدیگر را بیشتر از هر سال و هر لحظه ای دوست داشته باشیم......

 

بخوان نام مقدس خدا را ، دستان مرا از همان دور دست ها

 

بفشار و عهدی دوباره در بهاری دوباره با من ببند!


بیا آرزوهایمان را در این ساعات آغاز سال با خدای خویش بگوییم ....

 

آرزویی به رنگ یک دیداری دوباره ، به رنگ به هم رسیدنمان و به رنگ خوشبختی مان!


بهار آمد ، چهارمین بهار زندگی مان فرا رسید ، و چهارمین سفره هشت سین

 

 نیز در قلبهایمان دوباره برپا شد....

 

این نام زیبایت ، زیبایی سفر هشت سین قلب مرا دوچندان کرده است .....

 

احساس میکنم امسال نیز بیشتر از هر سال دیگر عاشقم ، و با وجود

 

 تو بهترین سال را خواهم داشت ......

 

عیدت مبارک عزیزم ، بهار عاشقی مان مبارک باد

 

 

بدون تو هرگز!


 

بدون تو هرگز!

 

این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!

 

این عشق تو سرپناه آخر من است ، و این دوست داشتنت ، تنها امید بودن من است...

 

بدون تو حرفی برای گفتن نیست به جز یک کلام : آن هم کلام آخر : خدانگهدار زندگی!

 

بدون تو جایی برای ماندن نیست و هیچ راهی برای زنده بودن نیست....

 

چشم به راه تو میباشم در این جاده زندگی ، با پاهای خسته و دلی پر از امید!

 

وقتی غروب می شود و تو نمی آیی دلم پر از خون می شود و چشمهایم پر از اشک...

 

باز به انتظار طلوع و آمدنت مینشینم ، دلم میخواهد آن لحظه

 

همچو خورشید در آسمان قلبم طلوع کنی ....

 

ای وای از فردا... و وای از آن روزی که آسمان ابری و دلگرفته باشد ....

 

آن زمان خورشیدی در آسمان نیست ، و باز باید به انتظارت نشست ....

 

نشست و گریست با همان دل پر از خون ، با آن پاهای خسته و قلبی شکسته....

 

این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!


این عشق تو سر پناه آخر من است و این غروب آغاز دلتنگی های من است ....

 

بدون تو جایی نیست برای ماندن ، بدون تو باید سفر به آن سوی دنیا کرد....

 

آری این کلام حرف آخر من است :  بدون تو هرگز!
 

آری من همان عاشقم !

 

آری  من همان عاشقم !

آری من همان عاشقم ، یک عاشق دلسوخته ، یک عاشق تنها ....
 
یک کلام عاشقم ولی یک عمر اسیر ...
 
اسیری در یک قلب سرخ ...
 
آری من همان مجنون قصه هایم  و یک عمر به دنبال لیلی چشم به راهم..
 
لحظه های سخت را پشت سر میگذارم و به عشق لیلایم از هفت آسمان خواهم گذشت ...
 
در جاده ها ، از سختی ها میگذرم تا به مقصدم که همان خانه لیلایم است برسم...
 
آری عاشقم ، یک عاشق چشم به راه ، عاشقی
 
که مدتهاست در غم انتظار نشسته است ..
 
در آتش فاصله ها سوخته است ،در گلدان طاغچه تنهایی ها شکسته است
 
و همانی که تمام درهای دلتنگی ها بر روی او بسته است...
 
آری من همانم که به او میگویند دیوانه .... به او میگویند آواره....
 
من همانم که لحظه هایم را به یاد عشقم سپری میکنم ...
 
 با یاد او اشک میریزم و در کوچه دلتنگی ها  نام  مقدس او را فریاد میزنم...
 
. فریاد میزنم تا تمام پنجره های خاموش
 
  با فریاد من روشن شوند و بگویند این دیوانه کیست؟
 
آری این دیوانه همان هست که جایش در قصه ها بوده ...
 
 همانی است که نامش در این دنیا مانده و یادش
 
 همیشه و همیشه یک عاقل را  نیز مجنون میکند...
 
آری من همان عاشقم ، یک عاشق دلشکسته .... همان عاشقی که به او میگویند دیوانه!
 
  

 
 
 

درد کویر

 

درد کویر

 

کاش  آسمان میدانست درد من چیست !

 

کاش میدانست نیاز من چیست!

 

کاش میدانست به یک قطره باران نیز قانعم....

 

کاش آسمان میدانست درد منی که همان کویر خشک و بی جانم چیست!

 

دلم مثل کویر از محبت و عشق خشک و بی جان است ، عاشقم ولی ، یک عاشق تنها!

 

یک عاشق بی کس ! عاشقی که معشوقش در کنارش نیست....

 

کاش دریا میدانست کویر چیست!

 

راز درون دریا رویایی است محال برای همان کویر تنها!

 

دلم مثل کویر آرزوی دیدن دریا را دارد اما دریایی نیست تنها یک خواب است و بس!

 

کاش باران میدانست معنی انتظار چیست ....

 

منی که همان کویر تشنه  و بی جانم سالهاست که انتظار یک قطره باران

 

 را میکشم اما افسوس که این انتظار بیهوده است....

 

و ای کاش آسمان میدانست درد دل این کویر خسته و تشنه چیست!