عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

همسفر عاشق

  

همسفر عاشق

 

تو همانی هستی که من میخواستم....

 

تو همانی که سالها در انتظار او نشسته بودم....

 

همانی هستی که آرزویش را داشتم ، همان همسفر یکرنگ و عاشق!

 

در این راه پر فراز زندگی تنها با تو می توانم  به سلامت و سربلندی به پایان جاده  برسم!


همسفرم باش ، عشقم باش ، دوستم داشته باش ، تا من نیز در این راه دشوار

 

 حافظ آن قلب عاشق تو باشم ای عشق من .....

 

راه زندگی ، راه پر پیچ و خمی است ، در این راه دستهایم را هیچگاه رها نکن

 

 و تا پایان راه با صداقت و یکرنگی با من باش....

 

اینک که اسیر قلب مهربان تو شده ام دیگر راهی برای بازگشت نمی بینم ، من دیوانه

 

 آن قلب مهربانت شده ام ای هم نفس من....

 

تو همان خونی هستی که در رگهای من جاریست ، تو نباشی خونی دیگر به قلب

 

من نخواهد رسید و دیگر امیدی برای زندگی نخواهم داشت ای عشق من ....

 

تو همان قله خوشبختی هستی که برای رسیدن به آن خودم را به آب و آتش خواهم زد...

 

این قلب من بی ارزش است ، جانم را فدای آن عشق پاکت خواهم کرد عزیزم....

 

ای همسفرم ، میدانم تو لیاقت این قلب عاشق مرا داری ، و دیگر تو آن را بازیچه

 

 خودت قرار نخواهی داد ، با افتخار دستانت را میگیرم و با دلی

 

 پر غرور عاشق تو می مانم .....

 

همیشه در جستجوی تو بوده ام و اینک که تو را به سختی به دست آورده ام

 

مطمئن باش تو را به آسانی نیز از دست نخواهم داد....

 

بدون تو این زندگی برای من جای ماندن نیست ، بدون تو نفس کشیدن

 

 محال است ای هم نفسم! بدون تو کلام عشق برای من خیالی است....

 

بدون تو این زندگی برایم سیلابی است که هر لحظه ممکن است

 

 مرا به خود به باتلاق غم و غصه بکشاند!

 

اینک میخواهم به تو بگویم همان کلامی که مدتها بود به زبان نیاورده بودم ، همان

 

 کلام عاشقانه ، با چشمانی خیس ،  دلی عاشق ، اگر باور داشته

 

باشی ! دوستت دارم....

 

دوستت دارم عزیزم چون تو لایق این دوست داشتنی !

 

اگر میگویم دوستت دارم ، از اعماق قلب عاشقم ، با یکرنگی

 

 و با فریاد میگویم تا همه عاشقان بفهمند که چقدر دوستت دارم...

 

اسیرم برای همیشه و تا ابد ، تو نیز اسیرم باش  ،مثل من ، برای همیشه و تا ابد!

 

هم نفسم باش ، همسفرم باش ، دوستم داشته باش ، زیرا من با همین

 

 دوست داشتن تو زنده خواهم بود....

 

با اینکه از پایان می ترسیدم ، اما با تو آغاز کردم و دیگر به پایان نمی اندیشم!

 

من به آن لحظه ای می اندیشم که به تو رسیده ام و در سرزمین عشاق

 

 دستان تو را بالا آورده ام و با فریاد میگویم که :: دوستت دارم !

 

میخواهم از همه عاشقان عاشقتر باشم و از مجنون قصه ها دیوانه تر!

 

چه بگویم از تو که هر چه بگویم باز کم گفته ام!

 

سکوت میکنم تا صدای مهربان و آن حرفهای عاشقانه ات را بشنوم!

 

آری تو همانی که من میخواستم ، تو همانی که مدتها در پی او بوده ام!

 

دوستت دارم ای عشق من .... بیشتر از همه کس و همه چیز!

 

مینویسم از تو

عاشقانه می نویسم

با قلمی به رنگ سبز و با دلی به رنگ آبی مینویسم از تو که بهترینی...

مینویسم از آن قلب مهربانت ، از آن چهره ماهت ....

مینویسم از تو که همان فرشته نجات این قلب شکسته منی ...

مینویسم از تو که برایم بهترینی عزیزم ...

با چشمهای خیس مینویسم که مرا تنها نگذار و با دلی پر غرور مینویسم که تا آخرین لحظه

نفسهایم ، هم نفس تو هستم...

یک قلب کوچک و پر از درد و غصه دارم ، همین قلب یک عالمه آرزو و عشق درونش

نهفته است.... آرزوی به تو رسیدن و با عشق تو زندگی کردن...

چه لحظه زیبایی است لحظه ای که ما بهم رسیده ایم و آنگاه که دست در دستان هم

گذاشته ایم در کنار دریا ایستاده ایم و لحظه غروب خورشید را می بینیم ...

چه لحظه زیبایی است لحظه به هم رسیدنمان...

آن لحظه را با دنیا نیز عوض نخواهم کرد ، چون برای رسیدن به آن همه چیز را

زیر پا گذاشته ام و قید همه کس را زده ام...

خاطرات گذاشته را از دلم سوزاندم به خاطر تو و در قلبم همه اسمها برایم

بی گانه اند و تنها تو را می شناسم ، قلب مهربان تو و اسم مقدست را....

تنها کافی است لحظه های سخت زندگی ام را با نام تو آغاز کنم آنگاه آن

لحظه های سخت برایم چه آسان می شود!

می نویسم از تو که هیچکس به زیبایی تو برایم نیست و هیچکس به جز تو لایق

این قلب پر احساس من نیست ....!

با قلمی به رنگ سبز ، با احساسی به رنگ آبی ، با آرامش عاشقانه می نویسم از تو

که بیشتر از همه کس و همه چیز دوستت دارم عزیزم....


دو همنفس

   

من و تو یعنی

 

دو هم نفس

 

من و تو در میان عاشقان بهترینیم زیرا دیوانه ترینیم...

 

من و تو در سرزمین عشاق در بالاترین نقطه آن سرزمینیم زیرا عاشقترینیم....

 

هیچکس مانند من تو را دوست ندارد و عاشق تو نیست و هیچکس مانند

 

 تو برای من زیباترین و بهترین نیست....

 

من و تو با هم یعنی عشق ، یعنی خوشبختی ....

 

ما از همه عاشقان ، عاشقتریم...

 

الگوی همه عاشقان من و تو هستیم ، همه مانند من عاشقند و مانند تو معشوق!

 

من و تو با هم یعنی فتح قله عشق!

 

آری آنگاه که من در قله عشق در میان همه عاشقان با غرور هر چه تمام تر تو را در

 

 آغوش خویش میگیرم و  با افتخار میگویم دوستت دارم ای بهترینم.

 

مانند من و تو کسی عاشق نیست و مثل من کسی تو را دوست ندارد....

 

هیچکس مثل تو لایق این قلب پر احساس و مجنون من نیست!

 

تو لایقی چون بهترینی ، پاکترین و مقدس ترینی!

 

من و تو با هم یعنی یک زندگی ، زندگی شیرین و پر از عشق!

 

من و تو با هم یعنی دو هم نفس ، دو همدل ، دو مجنون!

 

به داشتن تو که لایق  این قلب پر از درد منی افتخار میکنم

 

 و تا آخر راه پر فراز عاشقی با تو می مانم....

 

همه عشق های این زمانه دروغ است ، تنها عشق ما یک عشق واقعی است....

 

همه عشق ها هوس و زودگذر است ، تنها عشق ما مقدس و ابدی است!

 

من و تو با هم یعنی دو دلدار ، دو بیدار .....

 

با وجود تو زندگی را زیبا میبینم ، با تو عشق را حقیقی میبینم ، بدون تو زندگی برایم

 

 معنای سیاهی دارد و عاشقی برایم یک قصه و افسانه است....

 

اگر مجنون دیوانه وار عاشق لیلا بود ، من از مجنون نیز مجنون ترم و دیوانه وار

 

 عاشق تو هستم! کاری میکنم ، غوغایی به پا میکنم که دیگر قصه لیلی و مجنون

 

 از صحنه روزگار محو شود و جای آن قصه من و تو قرار گیرد.....

 

عاشقان با دیدن من و تو حسرت عشقمان را میخورند!

 

بگذار حسرت بخورند و تو در مقابل حسادت آنها به من افتخار کن ، همچو من که

 

 در این میان به پاکی و صداقتت افتخار میکنم عزیزم...

 

من و تو یعنی دو هم نفس ، دو همدل ، دو مجنون ، دو دلدار ، دو بیدار....

 

آری من و تو یعنی دو هم نفسی که همدیگر را از تمام وجود دوست دارند....

 

 

دوستت دارم

 

دوستت دارم

 

زنده ام چونکه در کنارمی، هستم چون که تو عشقمی و خوشحالم زیرا تو خندانی

 

می میرم زمانی که  می روی، نابود میشوم زمانی که  از من دور می شوی

 

گریانم زمانی که  غمیگینی ای عشق من ! پس بمان در کنار من

 

برای همیشه و تا ابد ، با من زندگی کن ، با عشقم ، نه با خاطراتم!

 

بمان و این زندگی را برایم غمگین تر ، و این دنیای بی محبت را برایم جهنم نکن!

 

بمان در این قلبی که مدتها انتظار میکشید تا چنیی عشقی نصیبش شود

 

اینک که تو آمدی و در قلبم نشستی بیا و تا ابد عشق من و قلبم باش!

 

اسمت امواج سهمگین دریای دلم را آرام میکند اسمت چشمهای مرا

 

بهانه گیر می کند، مرا امید وار و آرام میکند ،چشمه غرور را در وجود من جاری میکند!

 

غرور عشق ، و غرور به خاطر دوست داشتن بیش از حد!

 

معنای عشق را بیشتر از معنای واقعی خودش برایم معنا کردی و بیشتر از آنچه

 

 تصور می کردم مرا دوست میداری!

 

اینک که مرا با این عشق و دوست داشتن خودت شرمنده کرده ای  من میخواهم 

 

تو را بالاتر از تو  که مرا دوست داری ، دوست داشته باشم، ای عشق من !

 

پس با غرور هر چه تمام تر و با احساس دوست داشتن بیش از حد و از ته دل

 

از تمام وجودم ، همجو رعد و برق آسمان در این دشت عشق در میان این

 

همه عاشقان و در برابر خدای عاشقان با چشمهای گریان ، با صداقت و یکرنگی و یکدلی

 

و احساس آرامش عشق و ذکر نام مقدس تو  ، و شرمندگی ، فریاد میزنم :

 

خیلی دوستت دارم عزیزم

 

 

 

برو اما....

 
برو اما ...!
 
 
فراموشم نکن
 

 

برو ، برو که این عشق ما من نمی سازد.....

 

خاطراتت را ، چه تلخ ، چه شیرین ، همه را با خود ببر....

 

برو ولی بدان که من دیوانه وار تو را دوست میداشتم ، بدان که یک دریا

 

 برایت اشک ریختم ، زندگی ام ، عشقم را فدای آن قلب نامهربانت کردم....

 

برو ، اما بدان که قلبم را شکستی ، عشق را در قلبم کشتی و زندگی

 

 را برایم پوچ و بی معنا کردی.....

 

برو به همان سرزمین خوشبختی ها تا من نیز در این سرزمینی

 

 که یک با وفا نیز در آن نیست تنها بمانم....

 

همه امیدم به تو بود ، زندگی را با تو زیبا میدیدم ، اگر دو سه خطی می نوشتم

 

 برای تو  و به عشق تو بود حالا دیگر نه امیدی در دل دارم ، نه زندگی را زیبا می بینم

 

و نه دیگر شوقی برای نوشتن دارم....

 

همه را سوزاندی ، هر چه از عشق تو نوشته بودم را سوزاندی و تنها خاکستر

 

 آن و چند تکه کاغذ نیمه سوخته که از جدایی بر روی آن نوشته بودم

 

در قلبم مانده است....

 

برو اما فراموشم نکن ، گهگاهی غروب را میبینی مرا نیز یاد کن ،

 

اگر زیر باران قدم زدی به یاد من نیز باش ..... بدان که من همیشه و همیشه

 

 یک تنها می مانم و با هیچکس هیچ عهد و پیمانی را نخواهم بست!

 

عاشق شدن دیگر از ما گذشت ، نه من حوصله خواندن این قصه تلخ

 

 را دارم و نه دلم شوقی برای عاشق شدن دارد!

 

عاشقی از ما گذشت عزیزم..... تنها آرزوی خوشبختی تو را از خدای خویش دارم

 

 و شاید بعد از زمان جداییمان بتوانم با این آرزو همچنان عشقم را به تو ثابت کنم...

 

نمیتوانم فراموشت کنم ای تو که مرا سوزاندی ، قلب عاشق و در به درم را

 

شکستی و مرا با کوله باری از غم و غصه رها کردی!

 

برو که دیگر عشق با ما یار نیست ، سرنوشت هوای

 

 ما را ندارد ، این زندگی با ما هم ساز نیست!

 

برو اما فراموشم نکن با اینکه میدانم روزی فراموش می شوم.....

 

 

 قسمت ((روزانه)) با چند دکلمه جدید ( صدای خودم ) آپدیت شد.