عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

هنوز هم عاشقم


 

هنوز هم عاشقم

 

وقتی تنها میشوم و گوشه گیر ، وقتی دلتنگ میشوم و از زندگی خسته در گوشه ای

 

مینشینم و اشک میریزم!

 

اشک میریزم تا دلم خالی شود و بغضی که گلویم را می فشارد شکسته شود!

 

زمانی بود لحظه ای که بغض گلویم را می گرفت و یک عالمه درد دل داشتم با تو درد دل

 

 می کردم و دلم را از غصه ها و دلتنگی ها خالی می کردم ، اما حالا تو نیستی و من

 

تنها با درد دلهایم مانده ام!

 

کسی نیست تا همدرد من باشد و درد دلم را بفهمد!

 

وقتی تنها در گوشه ای مینشینم و اشک میریزم حسرت روزهای با تو بودن را میخورم!

 

ای کاش در کنارم بودی تا سرم را بر روی شانه های مهربانت میگذاشتم و اشک

 

میریختم و تو نیز با دستان مهربانت اشکهای روی گونه ام را پاک میکردی و مرا آرام

 

 میکردی!

 

حالا که تنها مانده ام تا لحظه ای که دلم خالی شود گونه ام خیس خیس است !

 

بدجور دلتنگ تو هستم ، دیگر انتظار برایم بی معناست، وای که چقدر این

 

سرنوشت بی وفاست!

 

دلی خسته ، بغضی شکسته ، لحظه های بی حوصله ، چشمانی بهانه گیر سهم

 

من از این زندان تنهایی هاست!

 

و انگار همین چند لحظه پیش بود که در کنارم بودی ! باورم نمی شود که رفته ای و

 

 کوله بار خاطرات با هم بودنمان را با خود برده ای!

 

وقتی به یاد خاطرت شیرین با هم بودنمان می افتم دلم بیشتر می سوزد و چشمانی

 

که تنها چند قطره اشک از آن می ریزد بارانی می شود!

 

این غروب تلخ دلم را بیشتر می سوزاند ! اما من هنوز هم عاشقم!

 

عاشق با تو بودن ، عاشق قلب بی وفایت و عاشق خنده هایت!

 

وقتی تنها میشوم و گوشه گیر ، وقتی دلتنگ می شوم و از زندگی خسته پنجره رو

 

 به صحنه تلخ غروب را می گشایم و در خیال خودم با تو پرواز می کنم تا آن سوی

 

 دشت امید و رویاهایم! خورشید که می رود دیگر یک قطره اشک نیز در چشمانم

 

 نمی بینم و آنگاه احساس میکنم دلم خالی شده است ! پنجره را می بندم و

 

با خود می گویم : باز فردایی در راه است ! فردایی تلخ تر از امروز !

 

و همچنان لحظه های سرد زندگی ام بی تو می گذرد !

 

اما من هنوز هم عاشقم!

 

 

 

 

تو را میخواهم

 

                 تنها تو را میخواهم 

 

بدون تو این زندگی را نمیخواهم ، بعد از تو عاشقی را بی معنا می دانم!

 

گفته بودم که تو اولین و آخرینی ، ای سرآغازم من پایان را نمیخواهم!

 

می دانی که چقدر دوستت دارم؟ بدان و باور داشته باش که یک دنیا دوستت دارم!

 

این حرفهایم شعار نیست ، دل می گوید و من نیز حرف دلم را مینویسم!

 

بدون تو این دنیا را نمیخواهم ای دنیای من!

 

حالا که آمدی و مرا عاشق خودت کردی ، رهایم نکن!

 

حالا که این قلب مرا از عشقت شعله ور کردی ، آب سرد بر روی آن نریز و مرا

 

ناامید به فرداهایم نکن!

 

بدون تو این زندگی را نمیخواهم ، باور داشته باش که جز تو کسی را نمیخواهم!


تو را میخواهم و آن دستان مهربانت ، در کنار تو بودن را میخواهم و نگاه به آن

 

چشمان زیبایت ، جدایی و نفرت را نمیخواهم!

 

بدون تو شوقی برای نفس کشیدن ندارم ، تو همنفس منی ، بی تو حسی برای تنها

 

 نفس کشیدن ندارم!

 

ستاره های آسمان شاهد دو چشم خیسم هستند ، دو چشمی که از دلتنگی تو لحظه

 

 به لحظه خیس است ! بدون تو ستاره های آسمان باید به عزای چشمانم بنشینند!

 

بدون تو زیبایی های این دنیا را نمیخواهم ، دریا و نم نم باران را نمیخواهم !

 

دریا را میخواهم آن لحظه که تو در کنارم باشی و دستت درون دستهایم باشد!

 

باران را آن لحظه میخواهم که هر دو با هم خیس خیس بدون هیچ چتر و سرپناهی

 

زیر آن قدم بزنیم! بدون تو این زندگی را نمیخواهم ، باورش سخت است اما ...

 

من تنها تو را میخواهم!

 

                          

 

درد دل با دلم

 


درد دل با دلم

 

 

آرام باش ای دل شکسته خورده ام ، می دانم که غم بزرگی داری و این روزها حوصله

 

ما را نداری ! می دانم که در غم از دست دادن عشق به عزا نشسته ای !

 

آرام باش که  زندگی ارزش اینهمه غم و غصه را ندارد!

 

می دانم که از درد تنهایی نایی نداری و دیگر غروری نیز درونت نمانده بی خیال باش و

 

مثل او هیچ غمی نداشته باش !

 

ای دل بی طاقتم او رفت و دیگر نیز برنمیگردد ، منتظرش نباش !

 

این لحظات زیبای زندگی را به انتظار اینکه روزی دوباره بیاید هدر نده!

 

او دیگر عاشق تو نیست و دلش با تو نیست!

 

او که رفت دیگر نمی آید ، اگر عاشق بود هیچگاه نمی رفت!

 

می دانم که هنوز هم عاشقی ، و هنوز هم منتظر آمدن او هستی ، اما از من به تو

 

نصیحت بی خیال آن بی وفا شو!

 

ای دل ساده ام تو با این شکستگی مرا نیز شکسته ای و خسته ام کردی!

 

ای دل بی گناهم ، هنوز هم یک عالمه خریدار داری ، و هنوز هم هستند آنهایی که آرزو

 

دارند مال آنها باشی!

 

برو اسیر قلبی شو که لایق تو باشد ، اسیر کسی شو که واقعا عاشق باشد و

 

حرفهایش از ته دل باشد!

 

ای دل بی گناهم او دیگر مال تو نیست و  یک ذره نیز دوستت ندارد!

 

بی خیال آن بی وفا و سنگدل شو ! اگر دوستت داشت هیچگاه رهایت نمیکرد!

 

اگر عاشقت بود بعد از رفتنش در نامه هایش بر عشق لعنت نمیگفت و وجود عشق را

 

انکار نمیکرد!

 

آرام باش ای دل شکسته خورده ام! هنوز راه زیادی تا پایان زندگی مانده ، و هنوز هم

 

هستند کسانی که لایق تو باشند !

 

آن سنگدل که با تو بی وفایی کرد را رها کن ، بگذار یک ذره غرور نیز در دلت بماند،

 

خودت را در مقابل او که لایق تو نیست کوچک نکن! بس است هر چه التماس کردی و به

 

 خاکش افتادی ، بس است هر چه برایش اشک ریختی !

 

او رفت و دیگر نیز نمی آید! 

 

بگذار برود ، می دانم روزی میرسد که قدر آن لحظاتی که با تو بود را بداند و روزی صد بار

 

بر خودش لعنت بفرستد که چرا رهایت کرد!

 

ای دل شکسته خورده ام ، آرام باش زیرا تو هنوز یک عالمه خریدار داری!

 

            منتظرش نباش! او که رفت دیگر نمی آید

 

         

 

پدر

 

 

 

ولادت مولای متقیان حضرت علی (ع) ( امام اول شیعیان جهان)

 

 مردی که هیچگاه نمونه آن در دنیا طلوع نخواهد کرد و همچنین

 

 روز پدر  را به همه شیعیان جهان و پدران مهربان

 

 تبریک  و تهنیت عرض می نمایم !


 

 

 

از علی الگو بگیرید ای نامردان زیرا علی یک مرد کامل بود!

 

 

 

به وسعت یک دنیایی ، به پاکی دریایی ، مثل کوه استواری و مثل عقاب پرغرور!

 

ای پدر تو سرچشمه خوبی هایی ، امید فرداهایی ، لایق بهترینهایی!

 

مثل سد محکم ، مثل گل بی ریا و مثل مهتاب پرنوری!

 

مانند تو کسی دلسوز من نیست و هوای مرا ندارد!

 

تو نباشی زندگی بی معناست ، بی فرداست!

 

تو نباشی زندگی سرد سرد است ، معنای واقعی زندگی تویی و محبتهایت سرچشمه

 

تمام خوبی هاست!

 

ای پدر به وجودت افتخار میکنم و با تو می توانم به قله افتخار و سربلندی برسم!

 

در میان همه بهترینی ، تو برایم عزیزترینی!

 

ای پدرم تو به بزرگی کوه هایی ، به درخشندگی ستاره هایی ، به وسعت دشت عشق

 

 و به طراوت بارانی !

 

تو که باشی بدون هیچ ترسی از حادثه ها میگذرم ، با گرمی وجودت در شعله های

 

آتش غم و غصه های زندگی می ایستم و با غرور نام مقدس تو را فریاد میزنم !

 

بدون تو، این قلب بی طاقت در این خانه ، بی بهانه ، بهانه تو را میگیرد!

 

با حضورت آرامش را با خود بهمراه می آوری و زندگی ام با حضورت پر از شور و شوق

 

است!

به تو و وجودت در زندگی ام نیاز دارم ، با تو سختی های زندگی برایم چه آسان است و

 

شبهای پرستاره برایم بی پایان است!

 

همیشه و در همه لحظه ها با حضورت در کنارم قلبم را آرام آرام کردی ، بدان و باور

 

داشته باش لحظه ای که در تو کنارمی بهترین لحظه های زندگی ام است!

 

امروز روز پدر است ، روزی که همه به وجود پدر در دنیا افتخار میکنند و ارزش او را

 

ببشتر از هر زمانی می دانند!

 

امروز روز طلوع مردی است که اگر نباشد زندگی پوچ پوچ است!

 

  

چگونه عاشق بمانم؟


چگونه عاشق بمانم؟

دیگر دوستت ندارم

چگونه می توانم با این قلب شکسته ام ، بی غرور عاشق بمانم!

چگونه می توانم با چشمانی که دیگر یک قطره اشک نیز در آن نیست عاشق بمانم!

 دیگر حوصله عاشق شدن ندارم  ،عاشقی از من گذشت!

دیگر نه دلی دارم که دلتنگت شود و در انتظارت بنشیند  ،و نه اشکی

 در چشمانم مانده است که برای تو بریزد! چگونه می توانم با این قلب بی احساسم

عاشق بمانم!

مدتی است که قلبم عاشق ولی تنهاست  و لحظه به لحظه بهانه تو را میگیرد

 چگونه می توانم با این قلب بهانه گیر عاشق بمانم!

قلبم نسبت به تو بی احساس شده است  ،گویا از عشقت سرد سرد شده!

دیگر تو را دوست ندارد و مثل گذشته عاشقت نیست!

شعله های آتش عشقت ، قلب و احساسم را سوزانده است و اینک نیز در حال

 خاکستر شدن است ،چگونه می توانم با یک قلب و احساسی که تبدیل به

خاکستر شده عاشق بمانم!

چگونه عاشق بمانم وقتی عشقی در این زمانه نیست!

چگونه می توانم عاشقت بمانم وقتی تو بی وفایی و یک ذره احساس در وجودت نیست!

چگونه عاشقت بمانم وقتی مرا دوست نداری!

عاشقی از ما گذشت ! از این انتظار خسته ام  ، از تو و آن قلب بی وفایت دل شکسته ام

دیگر مثل گذشته دوستت ندارم!

 به آرزویت رسیدی ! مرا از عشقت سرد کردی و توانستی قلبم را راضی به رفتن کنی!

می روم برای همیشه ! غروری نیز در دل نمانده و اگر تا این لحظه به پای

 تو نشسته بودم تنها به خاطر یک ذره غروری بود که در دلم مانده بود اما همان

یک ذره غرور را نیز شکستی!

تو بازیگر خوبی بودی و قلبم نیز بازیچه خوبی برایت بود!

چگونه می توانم عاشقت بمانم وقتی عشقت بی فرجام و دلت سنگ است!

چرا عاشق بمانم وقتی تو هوای مرا نداری  ،دلتنگ من نیستی ، دلت با من نیست و

 مرا دوست نداری!

تو نیز مثل همه!!! تنها ادعا میکردی که دوستم داری !

چگونه می توانم عاشقت بمانم وقتی دلت با من نیست

پس میروم تا روزی در حسرت عشقم بمیری