عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

من و تو

 

من و تو یعنی عشق!

 

بیا در میان عاشقان بهترین باشیم ، ما می توانیم عاشقترین باشیم...

 

من و تو یعنی عشق ، عشق یعنی ما ، ما یعنی یک دنیا خوشبختی!

 

تو یعنی بهترین ، زیباترین ، عاشقترین ، لایق ترین....

 

تو یعنی برای من ، برای قلبم ، تا ابد و برای همیشه...

 

تو یعنی اسیر ، یک اسیر در این قلب بی طاقت...

 

من و تو با هم یعنی یک قصه بی پایان...

 

من برای تو ، تو برای من ، ما برای هم ، چقدر قشنگ است این عشق من و تو....

 

تو گل من ، من باغبان تو ، تو دریای من ، من ساحل تو ....

 

تو طلوع من ، من وجود تو ، تو نفس من ، من هوای تو....

 

تو باران من ، من سرپناه تو ، تو مهتاب من ، من آسمان تو...

 

تو اسیری در قلبم ، خیلی عزیزی برایم ، باور کنی ، باور نکنی برایت میمیرم!

 

بیا در میان عاشقان دیوانه ترین باشیم ، ما می توانیم برترین باشیم....

 

تو دنیای من ، من دیوانه تو ، تو بمان تا بگویم همه زندگی ام فدای تو....

 

من و تو در میان عاشقان عاشقترینم ، من و تو از عشق بالاترینیم....

 

عشق بدون تو عشق نیست ، این زندگی بدون تو زیبا نیست....

 

با تو شادم ، بی تو پریشانم ، با من بمان تا همیشه لبخند عشق بر روی لبانم باشد...

 

وقتی در کنارمی بهترین لحظه زندگی ام است ، در کنارم که نباشی باز جایی است که

 

از تو یادی کنم آری در قلبم از تو یاد میکنم!

 

زیباترین لحظه زندگی ام با تو ، قشنگترین خاطره هایم در کنار تو ، زندگی ام ، عشقم ،

 

نفسم فقط تو!

 

اینهمه احساس عاشقانه تقدیم به تو ، این قلب کوچک و بی طاقتم فدای تو ، یک دنیا

 

عشق و محبت برای تو ، یک کلام پرمحبت دوستت دارم عزیزم از طرف عشق تو....

 


 


 

عاشقانه با من باش


 

عاشقانه با من باش

 

در این زمانه ای که رسم عاشقی دلشکستن است ، در این دیاری که بی وفایی سهم

 

یک عاشق است ، در این هیاهو و التهاب مرا عاشق خودت بدان!

 

در مرام ما دل شکستن و بی وفایی نیست  ، ما خود یک دلشکسته ایم و بیشتر از آنچه

 

که تصور میکنی بی وفایی دیده ایم!

 

در این لحظه رویایی ، عاشقانه می گویم که دوستت دارم تا بی بهانه با من بمانی!

 

در این سکوت عاشقانه تنها نگاه به چشمانت میکنم تا درون چشمانم قطره های اشک

 

 را ببینی  و بفهمی که من یک دلشکسته ام!

 

بیا و دستانت را به من بده ،  خیلی خسته ام ، با محبتت این خستگی را از وجودم رها

 

کن !

 

در کنارم قدم بزن ، و رویاهایم را با عشق دوباره زنده کن!

 

در این لحظه  عاشقانه ، صادقانه می گویم که تا آخرین نفس ، همنفس تو هستم، مرا

 

باور کن ، به من دلخوشی نده ، از ته دل بگو آنچه در آن دل مهربانت میگذرد!

 

اگر میخواهی روزی قلبم را بشکنی، اگر میخواهی با ما بی وفایی کنی ، برو که دیگر

 

حوصله به غم نشستن نداریم!

 

در این زندگی قلبم بازیچه ای بیش نبوده ، و به جز بی وفایی و خیانت چیزی را ندیده!

 

تو بیا و از ته دل با ما یار باش ، با صداقت و یکرنگی گرفتار ما باش !

 

می مانم با تو برای همیشه ، می گویم از ته دل دوستت دارم تا ابد و برای همیشه ،

 

افتخار میکنم به تو و آن عشق پاکت و با صداقت از تو و آن عشق مقدست می نویسم!

 

در این زمانه ای که رسم عاشقی جدایی و نفرت است ، در این دنیایی که کسی قدر یک

 

 قلب عاشق را نمی داند ، تو بیا و قدرم را بدان و اینک که مرا در آن قلب مهربانت اسیر

 

کردی به آن محبت برسان که تشنه یک ذره محبتم!

 

در این کویر خشک قلبم تو تنها گلی هستی که روییده ای مثل باران می شوم و بر روی

 

 تو می بارم تا برای همیشه برایم بمانی!

 

در این لحظه عاشقانه ، صادقانه میگویم که دوستت دارم بیشتر از آنچه که تصور میکنی

 

 عزیزم ، حالا تو نیز این لحظه عاشقانه را با گفتن این کلمه رویایی کن

 

  

فراموشم کن

 

فراموشم کن

 

دستت را از دستهایم جدا کن ، سرت را از روی شانه هایم بردار ، و برای همیشه از

 

کنارم برو...

 

برو که دیگر نمیخواهم عاشق بمانم ،  دلتنگت شوم و در انتظارت بنشینم!

 

برو که دیگر اشکی در چشمانم نمانده که برای تو بریزد!

 

خیلی خسته ام ، میخواهم با تنهایی باشم ، تنها در گوشه ای بنشینم و با خود درد دل

 

کنم!

 

برو ، برای همیشه ، فراموشم کن !

 

فراموشم کن زیرا به فراموشی ات می اندیشم!

 

اگر میخواهی گریه کنی ، در گوشه ای تنها بنشین و زار و زار گریه کن !

 

نمیخواهم چشمهایت را خیس ببینم و دلم برایت بسوزد!

 

دلم از سنگ شده ، دیگر یک ذره احساس در وجودم نیست !

 

بس است هر چه مرا با عشقت شکنجه دادی و مرا در آتش عشقت سوزاندی!

 

بس است هر چه سوختم و با عذاب عشقت ساختم!

 

رهایم کن ، آغوشت را دیگر برایم باز نکن ، دستانت را به سوی من دراز نکن زیرا همان

 

 یک ذره غرورت را نیز خواهم شکست!

 

برو و برای همیشه اسم مرا از قلبت خط بزن و فکر با من بودن را از سرت بیرون کن!

 

دیگر نمی توانم غم و غصه های لحظه های با تو بودن را تحمل کنم ، هر لحظه به یادت

 

باشم و با خود بگویم ( این دیوانه کجاست؟ )

 

بس که به ساعت و ثانیه شمارش خیره شدم ، خسته شده ام ، بس که به انتظارت

 

نشستم تا تو بیایی دلشکسته شده ام....

 

دستت را از دستهایم جدا کن ، سرت را از روی شانه هایم بردار و برای همیشه

 

فراموشم کن!

 

فراموشم کن ، زیرا به فراموشی ات می اندیشم!

 

آرزو

           

 

               

                           تنها آرزوی من

 

گاه آرزو می کنم ، چند لحظه ای جای من باشی!

 

 دلت ، دل من باشد...

 

 چشمانت ، چشمان من باشد...

 

روحت ، روح من باشد ...

 

 تمام وجودت از من باشد!

 

آنگاه خواهی دید  چقدر برای رسیدن به تو بی قراری می کنم!

 

خواهی دید شبها  و روزها از دوری ات اشک می ریزم!

 

و احساس خواهی کرد چقدر تو را دوست دارم!

 

گاه آرزو میکنم ، دوباره تو را در کنار خودم ببینم ، در چشمانت نگاه کنم و

 

بگویم این رسم عاشقیست؟

 

آنگاه که دلم به درد می آید و به یاد خاطرات شیرین با هم بودنمان اشک میریزم آرزو

 

میکنم یک بی وفا مثل خودت به زندگی ات بیاید و قلبت را زیر پا بگذارد تا بفهمی من چه

 

دردی در سینه ام دارم!

 

حالا که تو بی احساس شده ای ، دلت سنگ شده و با عشق نمی سازی گناه من

 

چیست؟

 

گناه من چه بود که رهایم کردی و به بهانه اینکه عشق وجود ندارد قید مرا زدی!

 

گاه آرزو میکنم لحظه ای مرا باور کنی و دوایی را برای این قلب شکسته ام بیابی!

 

از ما گذشت عاشقی ، از بخت خویش می گریم!

 

سخت است از او که مدتها همدردت ، همزبانت و همدلت بود جدا شوی !

 

چگونه دلت آمد که با کوله باری از امید و آرزوهایی که با تو داشتم رهایم کنی؟

 

اگر می دانستی با تو چه رویاهایی در دل دارم رهایم نمی کردی ، اگر می دانستی به

 

انتظار آن روز نشسته بودم تا دستانت را بگیرم و تو را به قله خوشبختی ها برسانم مرا

 

نمی سوزاندی ، اگر می دانستی همه زندگی ام ، وجودم و همه هستی ام بودی مرا

 

در به در این دنیای بی محبت نمیکردی!

 

و گاه تنها آرزو میکنم چرخه روزگار بچرخد و تو همان قلبی شوی که در سینه ام

 

می تپد!

 

همان قلب شکسته ، خسته ، پر از غم و  ناامید به فرداها!

 

آنگاه خواهی فهمید قلب بی گناهم چه دردی دارد!

 

 

دوستت دارم


 

خیلی دوستت دارم

 

به پاکی چشمانت قسم دوستت دارم

 

به خدا خیلی دوستت دارم ...

 

تو همه وجودم ، زندگی ام و تمام هستی منی آری تو دنیای منی!

 

با تو این زندگی برایم زیباست و لحظه های با تو بودن برایم شیرین است...

 

با تو می توانم با افتخار به قله خوشبختی برسم و نام مقدس تو را فریاد بزنم!

 

تو همان خوشبختی منی ، همانی که برای رسیدن به آن از همه چیز و همه کس

 

خواهم گذشت!

 

تنها تو را می بینم ، لحظات با تو بودن را و یک زندگی شیرین و آخر سر نیز رویاهای

 

عاشقانه ام با تو!

 

با تو  همانی خواهم شد که تو میخواهی ، همان عاشقی که برای همیشه با تو وفادار

 

می ماند!

 

بگذار به آنهایی که این دل بی گناهم ر ا شکستند ثابت کنم  عشق واقعی به چه

 

معناست!

 

 این قلب شکسته ام ، قلبی که توسط آنان که ادعای عاشقی می کردند شکسته شده

 

 است را با اطمینان برای همیشه به تو تقدیم می کنم و دلم میخواهد تا آخرین لحظه

 

نفسهایت آن را با محبت و عشقت نزد خود حفظ کنی!

 

با تو می مانم ، عاشقتر از همیشه ، با تو هستم ، خواهم ماند ، مثل یک مجنون تا ابد و

 

برای همیشه!

 

به پاکی آن قلب مهربانت قسم دوستت دارم

 

به خدای آسمانها و زمین خیلی دوستت دارم

 

تو همانی که من میخواستم ، تو همان عشق واقعی هستی که سالها در جستجوی او

 

بوده ام!

 

اینک که تو را به سختی به دست آورده ام به آسانی نیز از دست نخواهم داد....

 

با تو معنای عشق را فهمیدم ، و فهمیدم که چگونه باید عاشق ماند!

 

آری همین است رسم عاشق بودن !

 

با قلبی پاک و احساسی پر از محبت و عشق ، با صداقت ، یکرنگی و یکدلی با آنکه

 

دوستش داری و همه زندگی ات هست تا آخرین نفس ، تا لحظه مرگ بمانی و عاشقتر

 

 از همیشه نیز دوستش بداری ... این رسم عاشقی است که تو به من و آنان که قلبم را

 

 شکستند آموختی!

 

پس ای عشق من با یکدلی ، یکرنگی ، صداقت ، با قلبی پاک عاشقانه تر از همیشه با تو

 

 می مانم و باور کن که .....

خیلی دوستت دارم

 

دوست ندارم که بگویم دوستت دارم

                                

 دوست دارم که بدانی دوستت دارم!