عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

جای من در قلب تو!

جای من در قلب تو!

 

 

هر جا که باشم ، همینم ! یک عاشق!

 

هر جا که باشم ، دور از تو یا در کنار تو ، همینم ! یک مجنون !

 

فرقی ندارد کجا باشم ، چه کسی باشم یا در چه حالی باشم ، من همینم ، یک دلداده !

 

نه برای کسی هستم ، نه برای خودم ، من تنها برای تو هستم !

 

برای تو هستم و برای تو خواهم ماند !

 

مهم نیست که یک دیوانه ام ، مهم نیست  که لحظه به لحظه دلتنگم ، مهم این است

 

 که دوستت دارم!


هر جا که باشم به یادت هستم ، یاد تو تکرار لحظه های زیبای عاشقیست !

 

لحظه های من پر از عشق است ، تکرار آن پر از جنون و دیوانگیست !

 

فرقی ندارد تو مرا بخواهی یا نخواهی ، فرقی ندارد تو مرا دوست داشته باشی

 

 یا نداشته باشی ،مهم این است که من تنها تو را میخواهم !

 

هر جا که بروی به دنبالت می آیم ، به من بگویی نیا ، باز می آیم! می آیم تا به تو

 

برسم !   هر جا که باشم ، همینم ، یک عاشق !

 

عاشقی که دیگر هیچ چیز برایش مهم نیست و تنها تو برای او با ارزشی!


زندگی را با تمام زیباییهایش بدون تو نمیخواهم!

 

زندگی را با تمام سختی هایش تنها با تو میخواهم!


هر جا که باشی ، من هستم ، دنبال من نگرد ، من در قلبت هستم !

 

آری آن لحظه که درهای قلبت را به روی من بستی من در کنج قلبت خانه کرده ام !

 

حالا اگر میخواهی این خانه را ویران کن ، من حتی در ویرانه قلبت نیز زندگی

 

خواهم کرد !

 

نه دیگر من از قلبت بیرون نمیرم !

 

هر جا که باشم ، جای من در قلبت است عزیزم !

 

دکلمه متن بالا ( با صدای خودم )

 

 

 

  

حالا نوبت تواست!

حالا نوبت تواست!



 

من که ماندم و با صداقت عشق را به تو ابراز کردم

 

ماندم و در آتش دلتنگی و فاصله سوختم !

 

من که ماندم و بهانه ای برای رفتن نیاوردم ، یکرنگ با تو ماندم و یکدل نیز خواهم ماند!


با غم عشقت ساختم ، در برابر سرنوشت ایستادم و در مقابل همگان تنها نام تو را

 

فریاد زدم !

 

حالا نوبت تو است !

 

تو خودت را نشان بده و بگو که عاشقی !


چرا سکوت کرده ای؟ چرا حرفی نمیزنی ؟ درد دلت را بگو؟

 

حالا نوبت تو است که عشقت را به من و همگان نشان دهی !


بگو که چقدر مرا دوست داری ، بگو مرا برای چه میخواهی ؟

 

من تو را درک کردم ، بهانه های تو را تحمل کردم ، حالا نوبت تو است که مرا درک کنی و

 

 بفهمی که در قلب من چه میگذرد!


چگونه بگویم که تنها تو را میخواهم ، چگونه عشقم را به
تو ثابت کنم؟

 

حالا نوبت تو است من که تنها در راه عشق جانم را فدایت نکرده ام !

 

نه دیگر این فکر را از سرت بیرون کن ! جان من در راه عشق فدا شده !

 

این تنی که میبینی روح من است ، تن من در راه عشق از روحم جدا شده!


من که ماندم و ساختم با تو و در غم عشقت سوختم ، حالا نوبت تو است که بسوزی و

 

بفهمی که آتش عشق چقدر دردناک است !


حالا نوبت تو است که در مقابل سرنوشت بایستی و ثابت کنی که تنها مرا میخواهی!


حالا نوبت تو است که نام را فریاد بزنی و بگویی که تنها به عشق من زنده ای !


حالا نوبت من است که سکوت کنم و تو پاسخ سکوتم را به قلبم بدهی !

 

من که هر چه گفتی ، گفتم به روی چشمهایم ، هر چه اشکم را در آوردی گفتم فدای

 

آن بی وفاییهایت ، هر چه مرا سرزنش کردی ، گفتم مرا ببخش عزیزم !


حالا نوبت تو است ، که به من محبت کنی و عشق بورزی !

 

حالا نوبت تو است که معنای عاشق بودن و عاشق ماندن را به من بیاموزی! 

 
من که ماندم و ساختم با تو و در غم عشقت سوختم

 حالا نوبت تو است که بسوزی و بفهمی که

 آتش عشق چقدر دردناک است !

 

 

دکلمه متن بالا ( با صدای خودم)

 

 

برای پرواز دیر نیست

 
 

       برای پرواز دیر نیست  


 

چندیست که از عشق نا امیدیم و به هم رسیدن را محال میدانیم !

 

چندیست که در حسرت عشق اشک میریزیم اما نمیدانیم که همان اشکها برای

 

 ما یک حسرت است !
 
چندیست که برای همیم اما دور از هم ، نمیدانیم که چه فرداهایی در انتظار ماست!

 

ای فرشته مهربانم برای پرواز دیر نیست !

 

بالهایت را باز کن ، بیا و در همین آسمان آبی پرواز کن!

 
پرواز کن تا به سقف آبی آسمان برسی و بر آن بوسه بزنی و بگویی من هنوز هم

 

امیدوارم !
 
چندیست که در حسرت عشق نشسته ایم ، اما نمیدانیم که عشق نیز در حسرت

 

ماست!

 

دیگر برای عاشق نشدن دیر است زیرا ما اینک یک دلداده ایم!

 

آسمان را بنگر ، شوق پرواز در پرنده های عاشق را بنگر ، حالا تو نیز پرواز کن !

 

ای بهترینم برای به هم رسیدن دیر نیست ،بیا تا عمرمان به سر نرسیده و هنوز دلهایمان پر از شوق عاشقیست باهم پرواز کنیم!

 

بیا تا هنوز شور و شوق پرواز در دلهایمان است ، پرواز کنیم!

 

بیا تا از عشق هم نمرده ایم قلب آبی آسمان عشق را فتح کنیم!

 

برای پرواز دیر نیست ، هنوز هم میتوانیم خوشبخترین باشیم!
 
چندیست که با هم هستیم ولی تنهاییم، من در این سو به یادت خوشبختم و تو نیز

 

در آن سو از دلتنگی ام گریانی !

 

دلتنگی ها را از دلت رها کن ، اشکها را از گونه هایت پاک کن و پرواز کن ، زیرا برای

 

 به هم رسیدن دیر نیست !

 

روزی خواهد آمد که با هم در آسمان خوشبختی پرواز خواهیم کرد ، تا اینبار همه ما را با

 

 حسرت بنگرند ، نه اینکه ما با حسرت به هم بنگریم!
 

برای پرواز دیر نیست ، هنوز هم شوق پرواز در دلهایمان باقیست.

سجده عشق

                                  

   سجده عشق

من هستم و تو هستی و یک فاصله بین ما !

 

من تنها هستم و عاشق هستم و دلتنگ یار !

 

لحظه هایی بود که هر گاه دلتنگت میشدم کار من اشک ریختن بود و غصه خوردن !

 

مدتیست که دیگر دلتنگت نمیشوم ، بر سر سجاده عشق سجده میکنم و تو را دعا میکنم!

 

با خدا راز و نیاز میکنم !

 

آخر سر یک سجاده خیس به جا می ماند و یک دل خالی از درد و دلتنگی!

 

کار من شب و روز راز و نیاز با خداست ، دو چشم خیس و یک دل خالی از درد سهم من از دیدار با اوست!

 

سجده میکنم در برابر او که ما را یاری میدهد ، و روزی ما را به هم خواهد رساند !

 

من که امیدوارم به فرداهای با تو بودن ، تو نیز با امیدواری من امید داشته باش به خدای خویش!

 

من هستم و روز و شب راز و نیاز با خدا ، یک دل پر از راز هست و تو هستی که تنها نیاز منی !

 

بعد از ذکر کلام خدا ، نام مقدس تو را زمزمه میکنم ، برای خدا ، برای دلم ! 

 

ما را به هم برسان ای بخشنده ترین ، ای مهربانترین!

 

ما تنها امیدمان تویی ، تنها تویی که میتوانی خوشبختیمان را تضمین کنی!
 

عشق ما پاک است ، قبله ما مقدس است ، این زیباترین لحظه عاشقیست!

 

وقتی درد دلم را با خدای خویش در میان میگذارم ، احساس آرامش میکنم ، احساس

  

میکنم او که تنهاست درد مرا میفهمد و میداند که من چه آرزویی را در دل دارم!

 

کار من شب و روز دعاست ، به خدا عشق ما بی ریاست!
 

عشق ما مقدس است ، خدا با ماست ، همین برای من و تو بس است!

 

سجده میکنم در برابر او ، دعا میکنم تو را ، و میگویم راز دلم را با او و از او میخواهم که

 

مرا به تنها آرزویم که رسیدن به تو است برساند!

 

 

 

دکلمه متن بالا ( با صدای خودم )

 

 

 

 

 

  

سکوت دنیا


سکوت دنیا


 

آهای ستاره به من چشمک بزن دوباره !


آهای دنیا به من لبخند بزن دوباره !


دلم گرفته از تو ای ستاره ، شبهایم بی تو تیره و تاره !


دلم گرفته از تو ای دنیا ، باور کن که زندگی بی تو بی معناست!


مرا باور کن ستاره ، هوای دلم پر از غباره ، مرا باور کن دنیا ، اینجا دلم خسته و

 

تنهاست !


خسته ام ، خسته خسته ، ساز دلم غمگین است و شکسته !


دوباره هوای چشمانم ابریست ولی باران نمی بارد !


دوباره دلم به انتظار باران است ولی اشکهایم نمی آید !

 

بغض گلویم را می فشارد ، تنهایی مرا می آزارد ، هنوز غروب زندگی ام به پایان

 

نرسیده!


هنوز در حسرت طلوع نشسته ام ، باز در این حسرت سرد تنها و دلشکسته ام!


آهای ستاره به من چشمک بزن دوباره !


آهای دنیا به من خسته نگاهی بینداز دوباره !


شب شده ، هنوز بیدارم ، نمیدانم فردا بر من چه میگذرد ، هنوز بی تابم!


نمیدانم طلوع فردا به چه رنگیست ، رنگ آبیست ، یا رنگ سرخ به رنگ غروب!


نمیدانم تا کی هوای دلم ابری است ، تا کی شبهای تنهایی تاریک است!


مهتاب پشت ابرها جا مانده ، سکوت شب پر از هیاهو را فرا گرفته !


دل تنهایم ، تنهایی را باور کرده ، و باز به انتظار او که دردش را گوش کند نشسته !

 

نمیداند کسی نیست که بشنود دردهای پر از دردش را !


کسی نیست که این دل خسته را آرام کن ، تنهایی آمده و این دل خسته را خسته تر

 

کرده است !


آهای جغد شبانه برایم بخوان دوباره ، سکوت را بشکن ، دلم به آواز تو خوش است!


آهای ستاره به من چشمک بزن دوباره !


آهای دنیا چه خبر از فردا؟

 

دنیا سکوت کرد و دلم آرام گریست !