عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

ای مادر تو یک عشق ماندگاری


ای مادر تو یک عشق ماندگاری


ای مادر تو یک عشق ماندگاری !تو سرپناه منی در لحظه های بی کسی ،  

تو قبله امید منی در لحظه های دلواپسی!

به تو پناه می برم ای مادرم ، ای تو تنها بهانه برای زندگی ام !

تویی تنها فرشته که زندگی ام با تو مثل بهشته !

زندگی با تو چقدر شیرین است ، عشق با تو معنای واقعی یک عشق است !

در لحظه های غم و غصه تنها همدرد قلب شکسته ام تویی....

ای مادرم ، هستی ام ، یاورم شاخه گلی پر از محبت و عشق را تقدیم به تو میکنم در

این روز زیبا ، روز تو ، بهترین روز زندگی ام !

هر چه در این روز بزرگ تقدیم به تو کنم باز هم ناچیز است !

دستان مهربانت را میبوسم ، تا پاسخ محبتهایت را بدهم !

هر روز من ، تمام لحظه های زندگی ام ، روز تو است ، هدیه من به تو در لحظه های

زندگی تا زنده ام پاسخ مهر و محبتت به من است !

تا لحظه ای که زنده ام هر چه که به تو محبت کنم باز هم کم است ، محبتهای تو به

اندازه یک دنیا ، حتی بیشتر از آن است!

ای مادرم به تو پناه می برم ، ای یاورم ، به تو ایمان دارم و تو را رفیق شب و روز زندگی

ام میدانم!

بخوان برایم قصه مهر و محبتت را مثل بچگی ، تا با صدای مهربانت به خواب روم !

با دستان گرمت گونه مرا نوازش کن تا احساس آرامش کنم!

احساس کنم تا مادر هست هیچ غمی در زندگی نیست ،  

تا مادر هست هیچ لحظه تلخی در لحظه هایم نیست !

ای مادر تا تو هستی همه چیز زیباست ، معنای محبت برایم بامعناست !

با مهر تو زندگی میکنم  و با محبتهایت نفس میکشم ، پس با مهر و محبتت همیشه

شادم !

تو یک عشق ماندگاری ، تو همچو ماه روشن بخش شبهای مایی!

ای مادرم در این روز قشنگ ، در روز تو ، مثل همه روزها میگویم که خیلی دوستت دارم

 دستانت را میفشارم ، میبوسم و شاخه گلی با یک دنیا محبت به تو تقدیم میکنم .....


نا امیدم از فردا



 

ناامیدم از فردا

لحظه های تنهایی چه دیر میگذرد ....

دلم را به درد می آورد و مرا از زندگی خسته میکند !

شاید این سرنوشت من است که اینگونه دلشکسته باشم...

آهنگ زندگی غمگین شده ، لحظه ها همه نفسگیر شده ....

آهنگی به سبک سکوت و یک غم بی پایان در قلب تنهایم....

چه دیر میگذرد این لحظه های سرد ، دیر میگذرد و اعماق دلم را میسوزاند....

حال و هوای این لحظه ها به رنگ غروب است ، آه که چقدر این دنیا سوت و کور است!

نمیخواهم بگویم که غمگینم ، نمیخواهم احساس کنم که نا امیدم ، من یک قلب

شکسته در سینه دارم ، قلبی که مدتهاست گرفتار یک سکوت بی پایان است...

دلم میخواهد سکوت قلبم را بشکنم اما بغض غریبی گلویم را گرفته است....

در حالی که بغض گلویم را میفشارد این چشمها نیز برای خود می بارد....

ببار ای چشمهای گریانم ، تا میتوانی اشک بریز و دلم را خالی کن....

ببار که بدجور دلم گرفته است ...

ای غروب تلخ تو دیگر بی خیال من شو ... نیا که دیگر طاقت غمهایت را ندارم...

چه سخت است این زندگی ، چه تلخ است این لحظه ها ، چه سرد است هوای قلبم....

لحظه ها چقدر دیر میگذرد اما عمرم مثل باد میگذرد....

کسی نیست اینجا ، من هستم و یک قلب تنها ....

لابه لای این غمها ، نه شادی است نه لبخندی !

رنگ شادی را فراموش کرده ام ، دلم را به طلوع فردا خوش کرده ام...

طلوع فردا نیز در دلم برای همیشه غروب کرده ، شب آمده و دل پر از دردم را خاموش

کرده !

من هستم و یک قلب تنها ، مثل همیشه نا امیدم از فردا.........

 


بیا عاشق بمانیم!


بیا عاشق بمانیم!

بیا حالا که عاشق هم هستیم کاری کنیم که لحظه هایمان پر از شادی و عشق باشد!

بیا حالا که همدیگر را عاشقانه دوست میداریم برای همیشه با هم بمانیم و عهدی که با

هم بستیم را نشکنیم !

بگذار با آرامش با هم باشیم ، نه اینکه لحظه هایمان پر از غصه و عذاب باشد !

عشق کلام زیباییست ما بدنامش میکنیم ، عشق شیرین است ما تلخش میکنیم!

عشق پاک و مقدس است ما  پر از گناهش میکنیم !

اگر به هوای این نشسته ای که تا ابد با هم باشیم کاری نکن که فردا پشیمان شوی!

قدر مرا را بدان ، عاشقتر از من کسی نیست !

قلبم را نشکن ، بی گناهتر از من عاشقی نیست !

بیا حالا که قلبم را با اطمینان به تو دادم تو نیز پاسخ این اطمینان را به قلبم بده !

برای من فراموش کردن یک بی وفا کار ساده ایست پس با ما بی وفایی نکن ، همچو من

که عاشقانه دوستت دارم ، مرا دوست داشته باش !

به خدا انتظار سختی نیست ، اگر عشق در قلب تو باشد مرا درک خواهی کرد !

اگر به سختی عاشق شدم ، مطمئن باش اگر لایق من نباشی به راحتی نیز میتوانم قید

تو را بزنم !

این یک غرور بی جا در وجودم نیست ، این یک حقیقت تلخیست که بعد از مدتها به آن پی

برده ام!

آنقدر بی وفایی دیده ام که شناختن کسی که مرا از ته دل دوست دارد برای من کار

سختی است !

من به تو ایمان دارم ، تو میتوانی برای من بهترین باشی ، تو میتوانی همانی باشی که

مدتهاست در انتظار او نشسته ام !

بیا حالا که دیوانه وار تو را دوست دارم ، قدر این عشق پاک را بدان ، که عاشقتر از من

کسی نیست !


نسیم خوش عشق

   

 

نسیم خوش عشق

چقدر این آسمان آبی زیباست ، هوای دل انگیزیست!

این نسیمی که میوزد بهاریست ، پر از عطر و بوی عاشقیست !

از کدامین سو می آید این نسیم بهاری ، از سوی دریا می آید یا صحرای عشق...

چه زیبا میخوانند پرندگان ، چه عاشقانه پرواز میکنند در آسمان ..

این نسیم بهاری در این روز قشنگ آفتابی دل مرا عاشق کرده است....

از کدامین سو می آید نسیم خوش عشق ؟

چقدر آرامم ، بی تابم تا بدانم این نسیم بهاری از کدامین سو می آید...

لحظه ای که چشم به آسمان دوختم پروانه ها دسته به دسته به یک سو می رفتند ..

به دنبال آنها رفتم ، به تو رسیدم ، آن نسیم مهربان از سوی قلب تو بود....

تو را دیدم .. عاشقتر شدم ، عاشق قلب تو و نسیمی که از سوی او می آمد....

چقدر این قلبت مهربان است ، چقدر چهره تو درخشان است ....

این لحظه عاشقی لحظه ایست بیادماندنی ، خاطره ایست فراموش نشدنی !

از نسیم خوش عشق تا قلب مهربانت و از احساس من تا قلب تو راهی نیست !

ازقلب من تا عشق تو ، از زندگی من تا قلب تو یک راه جز راه عاشقی نیست !

هر جا که نسیمی می وزد یاد تو در دلم زنده می شود ، من که همیشه به یاد توام ،

خاطره دیدار با تو لحظه هایم را پرخاطره میکند !

چقدر این زندگی با تو شیرین است ، چقدر قلبم با تو خوشبخت است !

خوشبختی را تنها با تو میتوانم تجربه کنم ، زیبایی های دنیا را تنها با تو میتوانم ببینم ،

نسیم خوش عشق را تنها از سوی قلب تو میتوانم حس کنم ، صدای سخن عشق را

تنها از سوی تو میتوانم بشنوم ، و تنها دستان تو را میتوانم لمس کنم تا آرام شوم ،

عاشق شوم و با تو بمیرم .....

و این است حس ششگانه من ، هر چه خدا به من داده تنها با تو میتوانم آنها را تجربه

کنم....

چقدر این دنیا با تو زیباست ، چقدر این لحظه ها با تو شیرین است ، چقدر تو عزیزی برایم

عزیزم...


 

لحظه های بی مروت


 

لحظه های بی مروت:

آه که چقدر سخت است لحظه های دور از تو بودن ....

آه که چقدر تلخ است بی تو بودن....

گاهی از این زندگی خسته میشوم ، گاهی نیز از عشق دلشکسته میشوم !

گاهی در گوشه ای تنها مینشینم و اشک میریزم ، گاهی نیز عکسهایت را در آغوش

میگیرم و از دلتنگی ات گریه میکنم ....

این است رسم عشق ، چقدر دردناک است این لحظه های عاشقی...

پشیمانم از اینکه عاشقم ، پشیمانم از اینکه در دام عشق گرفتارم ....

کاش که عاشق نمیشدم ، تنهایی دوای درد من است...

دلم نمی آید رهایت کنم ، حالا که عاشقت هستم دلم نمیخواهد قلب مهربانت را بشکنم!

گرچه من از کرده خویش پشیمانم ، اما چون با تو هستم خوشبخترینم !

آنقدر دوستت دارم که دلم نمیخواهد بگویم که فراموشم کن !

آه که چقدر این لحظه ها نفسگیر است ، آه که چقدر این قلب بی گناهم پریشان است!

از امروز میترسم که از من دور شوی ، از فردا میترسم که تو را از دست بدهم ، به چه

امیدی با تو باشم ای بهترینم؟

این سرنوشت و روزگار بی وفا با قلب من نمیسازد میدانم اگر با تو باشم فردا که رسید

حال و هوای من از امروز دلگیرتر است!

آه که چقدر این لحظه ها بی مروت است !

قلب من بی طاقت است ، چشمهایم دیگر اشکی ندارند برای ریختن !

نمیدانم از دوری تو اشک بریزم ، یا از دلتنگی ات !

نمیدانم غصه امروز را بخورم ، یا غم فردا را بکشم!

نه دیگر کار من از کار گذشته است ، راهی جز عاشق ماندن و غم و غصه های عشق را

تحمل کردن نیست !

باید سوخت .... باید در راه عشق نابود شد ... آه که چقدر تلخ است !