عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

گرمای وجودت


 

چه زیباست حضور تو ، چه گرم است وجود تو !

آرزوی من حضور تواست ، نیاز من گرمی وجود تواست!

من به این عشق نیاز دارم و به این امید زنده ام !

اگر نفس میکشم به امید بودن تو است که هنوز هم جان دارم

چه زیباست این زندگی آنگاه که تنها نیازم تو باشی  و تنها آرزویم  با تو بودن باشد !

این وجود سردم که از تنهایی یخ زده است به گرمای وجود تو نیاز دارد پس بیا با حضورت

 به من و این قلب بی طاقت آرامش بده !

من به این احساس می نازم ، به تو خواهم رسید ، دیگر خودم را نمی بازم !

وجود تو ، این حضور پر مهر تو ،  لحظه های زیبای عاشقی را رویایی کرده است !

اگر عشق زیباست ، تمام زیبایی عشق در وجود تو نهفته است !

اگر من عاشقم ، به عشق بودن تو است که حال و هوایم اینگونه است !

من به گرمای وجود تو نیاز دارم ، تنها به تو و آن قلب پاکت احساس دارم !

بیا و با حضورت  با آن وجود گرمت به من گرمای عشق بده ، من تنها به عشق تو نیاز

دارم !

بیا و در دل قلبی که مثل کوه یخ زده است بتاب ای خورشید همیشه تابانم !

من به عشق غروب ، همچو یک بی قرار به انتظار طلوعت دل خوشم و از لحظه غروب

تا انتظار طلوعت با گرمی وجودت زنده ام !

من به این احساس مینازم به تو خواهم رسید

دیگر خودم را نمی بازم!

      

 

مرگ شیرین

 


 


 

 

میبینی عزیزم که چقدر دنیا بی وفاست؟

 

میخواهند ما را از هم جدا کنند !

 

میخواهند کاری کنند که ما در حسرت هم بنشینیم!

 


خورشید دیگر برای ما نمی تابد ، حتی او نیز دلسوز ما نیست !


گلی چیدم و خواستم آن را به تو بدهم ، طوفان آمد و آن گل را پر پر کرد!


سرنوشت با ما نامهربان است ، جرم من تنها عاشقیست ، روزگار با ما ناسازگار است!


در این دنیا باشم یا در آن دنیا ، برای تو میمیرم !

 

آخر قصه شیرین است آنگاه که با دلی عاشق از این دنیا میروم !


زمین و زمان با ما نمیسازند ، لحظه ها تند تند میگذرد ، انتظار معنایی ندارد، نمیدانند در

 

دل ما چه میگذرد !


صدای ما را کسی نمیشنود ، درد دل ما را کسی نمیفهمد ، راز قلب ما را کسی نمیداند،

 

 انگار باید رفت از اینجا ، باید سوخت در این راه ، برای من زیباست این لحظه ها زیرا

 

عاشقم ، عاشق تو که لایق منی عزیزم !

 

مرگم نزدیک است ، آنگاه که حکم حبس ابد در آن دنیا برای قلبم از سوی سرنوشت

 

صادر میشود . میخواهند به جرم اینکه عاشقت هستم قلبم را به طناب دار بیاویزند،

 

 آه چه شیرین است از عشق تو مردن ....

 

چه شیرین است آنگاه که تو در قلبمی و من میمیرم ، احساس میکنم همراه با تو به آن

 

 دنیا میروم !


میبینی عزیزم که چقدر سرنوشت بی وفاست؟

 

گناه من این است که دیوانه تو هستم ، مرا از این دنیا جدا کردند چون دیوانه ام!


ای روزگار  بگذار وصیتی بنویسم برای معشوقم ، تنها یک کلام ، یک لحظه !

 

وصییت من به او این بود که از تمام دار دنیا قلبی دارم که تنها تو درون آن هستی پس

 

دیگر چیزی ندارم به تو بدهم جز کلامی که درون قلبم برای همیشه میماند و آن کلام این

 

 است : خیلی دوستت دارم .......

 

 

 

 

مواظب دلت باش

مواظب دلت باش

 

 

فدای آن دل پاکت ، دلی از جنس محبت و عشق ...

 

حیف این دل است اگر بشکند ، اگر همدرد غم و غصه های دنیا شود....

 

حیف این دل است اگر نا امید شود ، اگر همنشین اشکهای بی گناهت شود....

 

دلت را اسیر بی وفاییها نکن ، همیشه آرام باش ، تا دلت نیز آرام باشد ....

 

دلت را در دام یک دل سیاه نینداز ، همیشه شاد باش ، تا دلت مثل یک شمع نسوزد ،

 

مثل ستاره ای باشد درخشان ، مثل خورشید باشد همیشه تابان ....

 

مواظب دلت باش عزیزم ، قدر آن را بدان ، تو تنها همین دل را داری که اینک میتوانی به

 

آن امید دهی ، رهایش کن از دام بی محبتی های این زمانه ....

 

اگر دلی شکست ، زندگی ویران میشود ، اگر اشک از چشمی آمد ، دل میسوزد آنگاه

 

 زندگی سرد و بی روح میشود ....

 

با دل ، یکرنگ باش تا با دلت مهربان باشند ، با دل ، وفادار باش ، تا دلت را بازیچه قرار

 

ندهند!


اگر میخواهی به قله خوشبختی برسی ، اگر میخواهی عاشق بمانی و هیچگاه

 

شکست نخوری با دلی باش که قدر آن دل پاکت را بداند ، مواظب دلت باش ، دلت را به

 

آتش نکشند ، آن را در دره غمها رها نکنند و کاری نکنند که تو از بازی روزگار خسته

 

شوی !


در این زمانه دلهای بی وفا فراوان است ، گونه ها پریشان است ، چشمها گریان است ،

 

 مواظب دلت باش عزیزم ، دلت را در حسرت آن روزهای شیرین نگذار !


نگاهی به رنگ آبی آسمان ، دلی به وسعت عشق و آرامش آن لحظه های ناآرام، هوای

 

 خوب ، صدای دلنشین قلبهای خوشبخت و حضور در صحنه تکرارنشدنی زندگی ،

 

مواظب دلت باش ، زندگی پر از کویر تشنه است ، آسمان گاه ابری و دلگرفته است ،

 

لحظه ها همیشه آرام نیست ، گاه بی صدا و گاه به رنگ غروب در یک هوای ابریست!

 

اگر میخواهی در کمین غمهای روزگار نباشی ، دلت را به خدا بسپار ، زیرا اوست

 

مهربانترین مهربانها  ، دلت همیشه با او باشد ، دیگر نه غمی داری و نه لحظه تلخی، آن

 

لحظه است که دلت همیشه در پناه حضرت عشق است ....

 

 

دکلمه متن بالا ( با صدای مهدی)

 


 

 

همه هستی ام تویی

 

 همه هستی ام تویی


عزیز دلم تویی ، مهربانم، همه هستی ام تویی !

عشق من تویی ، گل من، همه زندگی ام تویی!

تویی زیباترین گل در  میان تمام گلها در گلستان باغ زندگی

تویی درخشانترین ستاره در میان تمام کهکشانها در آسمان زندگی

همدم من تویی ، بهترینم ، شیرینی لحظه هایم تویی!

همنفسم تویی ، زیباترینم، فرشته قلبم تویی!

تویی لایق یک قلب بی ریا مثل قلب پاکت...

تویی سرچشمه همه خوبیها مثل قلبت که مانند دریاییست پر از محبت و مهربانی!

همسفرمن تویی ، ای همیشه ماندنی ، آرزوی همیشه من تویی!
همزبان من تویی ، ای تو که با درد دلهای عاشقانه ات مرا به رویاها میبری!

همسفر با من بمان ، تنها نگذار مرا !

اسیر کن مرا در قلبت ، هیچگاه رها نکن مرا !

همسفر مرا دوست داشته باش ، عاشقم کن ، در حسرت عشقت نگذار مرا !

عزیز دلم تویی ، فدای قلب مهربانت ، همه هستی ام تویی!

همسفر ، همنفست دلش همیشه با تو است ، همنفس ، همسفرت تا آخر راه زندگی

با تو است !

ای همیشه یارم تویی عشق ماندگارم ..
عزیز دلم تویی ، گل من، همه زندگی ام تویی!

 


جادوی نگاه

 

 

ولادت امام اول شیعیان جهان مولای متقیان حضرت علی(ع)

 

 و روز پدر را به شما و همه پدران عزیز تبریک و تهنیت عرض

 

 می نمایم!

 

  


جادوی نگاه


 

یک نگاه ، یک دنیا احساس ، غوغایی درون قلبها !


نگاهی به وسعت قلب مهربان تو ، احساسی به قشنگی عشق ، و یک دنیای دیگر ،

 

آغازی دیگر !


آغازی با دو قلب عاشق ، به رنگ دوست داشتن به لطافت عشق !


نگاه تو مرا به اوج این باور رساند که من از امروز تا آن لحظه که دنیایی را نخواهم دید

 

اسیر قلب مهربان تو هستم !


یک اسیر خوشبخت ، با یک عالمه احساسات عاشقانه ، به عشق امروز ، به انتظار فردا

 

، در آرزوی به دست آوردن کلید سرزمین رویاها!


انتظار برایم به این معناست که خیلی دوستت دارم !


دلتنگی برایم به این معناست که خیلی برایم عزیزی !


تو برایم به این معنایی که بدون تو محال است زندگی کنم!


حالا چرا تو؟ پس او کجاست ؟ من به انتظار غروب نشسته ام ، غروبی که برای من که

 

عاشقم خیلی زیباست!


با اینکه بی تو از رنگ غروب بیزارم ، اما چون با توام از لحظه مرگ نیز نمی هراسم زیرا

 

میدانم که آن لحظه از عشق تو میمیرم !


داستان ما از همان یک نگاه آغاز شد ، و به لحظه مرگ نیز ختم خواهد شد !


در لابه لای این لحظه ها ، احساسات را از درون قلبم حس کن و باور کن که تو اگر اولین

 

 آغاز منی مطئمن باش که آخرین لحظه زندگی ام نیز پایان ما نخواهد بود!


ای عشق پس پایانی در راه نیست ، ما که عشق همیم پس دیگر جدایی در کار نیست!


دیگر سکوت بین ما معنایی ندارد ، فریاد بزن ای عشق که در سکوت عاشقانه اشک

 

 نریزم و همراه با تو فریاد بزنم !

 

 فریاد بزنیم تا دنیا بفهمد که دو دیوانه درونش به عشق هم زندگی میکنند !