عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

گدای محبت

گدای محبت


به یاد گذشته ها ، پرسه در کوچه دلواپسی ها ، اشک در چشمانم و آه میکشم

به یاد لحظه هایی که در کنارم بودی و با هم میخندیدم و از عشق میگفتیم

به یاد روزهایی که به عشق با هم بودن تمام ثانیه ها برایمان شیرین بودند

یک لحظه به خودم آمدم و تو نبودی و من مانده بودم و چشمهای خیسم....

در آن لحظه تشنه محبت بودم ، در آن لحظه آرزویم این بود یکی بیاید تا با او درد دل کنم

خسته در گوشه ای از شهر ، هر که مرا میدید میگفت این دیوانه محبت را گدایی میکند

قلبم در سینه و دل روبروی من ، بیایید و بریزید هر چه محبت دارید در کاسه دلم..

به یاد گذشته ها در حسرت آن روزها میسوزم ، یادش بخیر آن روزی که گفتی بی تو میمیرم...

نتوانستم فراموش کنم آن حرفهایی که شنیدم ، احساسی که در تو حس کردم شاید میگفتم از ته دل است...

نتوانستم فراموش کنم دلی را که شکستی و عهدی را که زیر پا گذاشتی....

درجستجوی ذره ای محبت ، چیزی که دیگر نیست ، و برایم حتی از سوی یک غریبه هم آرزوست