ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گدای محبت
به یاد گذشته ها ، پرسه در کوچه دلواپسی ها ، اشک در چشمانم و آه میکشم
به یاد لحظه هایی که در کنارم بودی و با هم میخندیدم و از عشق میگفتیم
به یاد روزهایی که به عشق با هم بودن تمام ثانیه ها برایمان شیرین بودند
یک لحظه به خودم آمدم و تو نبودی و من مانده بودم و چشمهای خیسم....
در آن لحظه تشنه محبت بودم ، در آن لحظه آرزویم این بود یکی بیاید تا با او درد دل کنم
خسته در گوشه ای از شهر ، هر که مرا میدید میگفت این دیوانه محبت را گدایی میکند
قلبم در سینه و دل روبروی من ، بیایید و بریزید هر چه محبت دارید در کاسه دلم..
به یاد گذشته ها در حسرت آن روزها میسوزم ، یادش بخیر آن روزی که گفتی بی تو میمیرم...
نتوانستم فراموش کنم آن حرفهایی که شنیدم ، احساسی که در تو حس کردم شاید میگفتم از ته دل است...
نتوانستم فراموش کنم دلی را که شکستی و عهدی را که زیر پا گذاشتی....
درجستجوی ذره ای محبت ، چیزی که دیگر نیست ، و برایم حتی از سوی یک غریبه هم آرزوست