عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

حکایت بارانی

حکایت بارانی


باران است و دلم تنگ ، حس من بیش از گذشته پر رنگ

میخواهم بگویم امشب در این شب قشنگ

تو با باران آمدی و شستی غم را از دلم

بگذار از دلم برایت بگویم گلم

که این آسمان همنوا با من است

که دلم تنگ است و تنگ است و خدا با من است

و آن کسی که با من است

دارم راز و نیاز ها با او

که تو را میخواهم و تو را میخواهم

او که با من است میدانم که تو را میرساند به من

و این حکایت همیشه می ماند در دلها

حکایتی بین من و تو و خدا

که باران آمد و خدا آمد و تو نیامدی

به رسم باران و این هوای بارانی ، میشکنم بغض دلتنگی ها را

تا بگویم به تو، تا که باران است ، فاصله در بینمان گریزان است

این راز را خدا نداند ، تنها بین من و تو و باران است...

خط آخر حرفم و آخرین کلام، به شرط اینکه سه نقطه بماند در آخر این کلام:

همیشه با تو میمانم ای تنها سر پناهم ...

نظرات 1 + ارسال نظر
نیلوفر جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 17:54 http://rinaa.mihanblog.com/

سلام سایتتون بسیار عالی بسیار تک و بی نقصه.
تشکر میکنم و امیدوارم همینجور عالی به کارتون ادامه بدین
9188

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد