عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه
عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق _ غوغای عشق در دفتر عشق

عشق؛دفتر عشق؛مهدی لقمانی؛متنهای عاشقانه

جملات کوتاه عاشقانه۱۳

 

سری سیزدهم جملات کوتاه عاشقانه با متنهای مهدی لقمانی 

 

برای خواندن جملات به ادامـــه مطلــب بروید.   


اگر ابرهای سیاه سرگردان قلب آسمان آبی را فرا گرفته اند
درد نبودنت در کنارم همچو ابرهای سیاه آسمان قلب مرا فرا گرفته است.... 


 


ما برای هم هستیم ، زندگی یعنی من و تو!
من بدون تو ، تو بدون من یعنی بدون هم هرگز! 

 

 

ای تو که مهر و محبت در وجودت است ، مهربانی را به من بیاموز !
ای تو که عاشقی و خون عشق در رگهایت جاریست ، 
معنای عشق را به من بیاموز!   

 


اگر تو دریایی ، من یک کویر خشک و بی جانم
اگر تو بهاری ، من همان خزان سرد و بی روحم!

 


ای تو که خودت معنای محبتی ، به من محبت برسان تا شاید با محبتهای تو
قلب من نیز جان بگیرد و به تو عشق بورزد!

  

اگر تو  مرا دوست داری ، من کمتر از تو ، کمتر از خدا
و بیشتر از هر کسی دوستت دارم.... 


 


مثل شمع می سوزم و تو تنها نگاه میکنی...
مثل پرنده در قفس اسیرم و تو تنها در آسمان پرواز میکنی....
مثل غروب در حسرت تماشای طلوع هستم
اما تا میخواهم تو را ببینم غروب میکنی...

 


بیا تو همان قطره بارانم باش ، قطره ای پر از محبت و عشق !
بیا و همان موج دریا باش ، من ساحلم ، بیا و در آغوشم باش...

مثل قناری در قفس برایت میخوانم ، گوش کن...
مثل شمع  برایت می سوزم ، نگاه کن....
مثل یک عاشق برایت می مانم ، رهایم نکن... 


 


من و تو یعنی عشق ، عشق یعنی ما ، ما یعنی یک دنیا خوشبختی!
تو یعنی بهترین ، زیباترین ، عاشقترین ، لایق ترین....
تو یعنی برای من ، برای قلبم ، تا ابد و برای همیشه...
تو یعنی اسیر ، یک اسیر در این قلب بی طاقت... 

 


تو گل من ، من باغبان تو ، تو دریای من ،  من ساحل تو ....
تو طلوع من ، من وجود تو ، تو نفس من ، من هوای تو....
تو باران من ، من سرپناه تو ، تو مهتاب من ، من آسمان تو... 


 


که همان کویر خشک و بی جانم چیست!
راز درون دریا رویایی است محال برای همان کویر تنها! 


 


میپرستم تو را ، زمزمه میکنم نام مقدس تو را ، می بوسم
گونه درخشان تو را و افتخار میکنم
که اسیر قلب مهربان تو می باشم ... 


 


من همانم که لحظه هایم را به یاد عشقم سپری میکنم
با یاد او اشک میریزم و در کوچه دلتنگی ها
نام  مقدس او را فریاد میزنم

فریاد میزنم تا تمام پنجره های خاموش
با فریاد من روشن شوند
و بگویند این دیوانه کیست؟ 

  

این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!
عزیزم زندگی بی تو دیگر به معنای زنده بودن نیست
این حرفهایم احساسی نیست یک حقیقت قلبی است
با اینکه حقیقت تلخی است اما چاره ای جز باور آن نیست
باور کردنش سخت است اما امتحان آن مجانی است


 

و ای کاش تو در کنارم بودی
باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای
دلم بدجور برای تو تنگ است ...
باورم نمیشود که رفته ای....


 

با اینکه عشق زودگذر است
اما من این گذر لحظه ها را دوست میدارم
زیرا میدانم ...
زندگی و عمر زودتر از لحظه های عاشقی به پایان میرسد!

 


وقت آمدنت است ، بیا که دیگر ستاره ای
در آسمان نیست که نشمرده باشم
گلی نیست که برایت نچیده باشم
و حتی یک قطره اشک هم در چشمانم نیست
که برایت نریخته باشم....


 

به یادت هست چقدر همدیگر را دوست میداشتیم
حتی یک لحظه هم طاقت دوری یکدیگر را نداشتیم
همدیگر را میپرستیدیم و حتی برای هم جان می دادیم
تو میگفتی بدون من هرگز و من نیز میگفتم تقدیم به تو این گل نرگس..

 


تو مثل لحظه رهایی پرنده از قفس می باشی .....
تو مثل یک چشمه جوشانی ، یک قله خوشبختی ....
عزیزم تو زیباترینی ، تو بهترینی....
تو مثل همان لحظه ای هستی که تپش قلبم را تندتر و تندتر میکنی
و من در همان لحظه به تو میگویم
دوستت دارم ای زیباترینم و ای بهترینم....

 


ای هوای زنده بودنم شعار است که میگویم
ستاره ها را از آسمان برایت میچینم و یا خورشید را
با شبهایت آشتی میدهم

 

شعار است که میگویم به اندازه یک دریا برای تو اشک ریختم
اما این که میگویم بدون تو حتی یک لحظه هم
نمیتوانم زندگی کنم شعار نیست 


 

با تو زنده ام ، بی تو میمیرم ،  دور از تو پریشانم ، در کنار تو شادابم
پس ای عزیز راه دورم با من باش ، و تا ابد دوستم داشته باش. 

 


دلم بدجور برای تو
برای حرفهایت
درد دلهایت
صدای گریه هایت
تنگ شده است
عزیزم برگرد تا دوباره جان بگیرم
و منی که اینک خسته از زندگی ام نفس بگیرم  


 


این ویرانه قلبم را که خودت با دستهای خودت
ویرانه کردی آباد کن
و دوباره مرا که همان کویر تشنه و بی جانم
را  از باران عشقت سیراب کن

 

 


یکی را در قلب خویش عاشقانه دوست میدارم ،
کسی که نگاه عاشقانه مرا ندید و لحظه ای 
که به او لبخند زدم نگاهش به سوی دیگری بود  

 


یکی را دوست میدارم
با اینکه این دوست داشتن دیوانگیست اما
من دیوانه تنها او را دوست میدارم